PART 1

2.4K 282 18
                                    

با صدای در سرشو بلند کرد
+بیا تو
#قربان اومده
+بفرستش داخل
_سلام
+سلام ... بشین
پسر امگا سرشو پایین انداخته بود
نگاهی از سر تا پاش کرد ... لباسای کهنه و گشادی تنش بود و یه کوله پشتی همراهش داشت
+اسمت چیه ؟
_مین یونگی
+میدونی من کی هستم ؟
یونگی بالاخره سرشو بلند کرد و به چشمای تهیونگ نگاه کرد
_بله منشیتون برام توضیح داده اما نه همه چیزو
+خوبه ... بهم گفتن امگایی پس چرا من بویی حس نمیکنم !
_خب من دارو مصرف میکنم
چهره ی پسر خیلی سرد بود و پوستش که به شدت سفید بود باعث میشد چهرش عبوس تر به نظر بیاد
+ظاهرتم اصلا شبیه به امگاها نیست
_مگه این ربطی به کاری که باید بکنم داره ؟
+نه نداره
به نظر فقط چهرس سرد نبود .. اخلاقشم خوب نبود
+منشی جانگ باهات صحبت کرده اما همه چیزو کامل توضیح نداده منم قرار نیست توضیحی بهت بدم البته فعلا فقط خواستم اول بیای اینجا تا از نزدیک ببینمت و بعد از اینکه کارارو انجام دادی میای که همسرم ببینتت ... چندتا چیز برام خیلی مهمه اولیش اینه که میخوام مطمئن بشم باکره ای
_هستم
+بعدم اینکه به هیچ عنوان تاکید میکنم به هیچ عنوان نباید کسی بفهمه چیکار قراره بکنی یا اصلا نباید اسمی از منو همسرم بیاری
_متوجهم
+خوبه ... منشی جانگ میدونه چه کارایی باید انجام بدی یه سری آزمایش و اینجور چیزاست .. منم اون آزمایشارو میدم تا مطمئن باشیم مشکلی نداریم ... مشکلی که نداری؟
_نه
+میتونی بری .. جواب آزمایشا که اومد منشی جانگ میاد دنبالت و میارتت جایی که باید همسرمو ببینی و حرف بزنیم
_باشه
یونگی بلند شد وبعد از خم شدن و خداحافظی اتاقو ترک کرد
.
از روی صندلی بلند شد و روبه روی پنجره که پشت میزش بود ایستاد و با همسرش تماس گرفت
/سلام عزیزم
+سلام عشقم
/اومد؟
+اره ظاهرش یکم سرد بود اما خب به هرحال امگاس
/خوشگل بود ؟
+گفتم بعد از اینکه جوابه آزمایشا اومد بیاد خونه ببینیش
/خیلی خوشحالم .. خیلی
+منم خوشحالم اما مهم تر از همه به خاطر تو خوشحالم ... امشب زودتر میام خونه .. فعلا
/تهیونگ
+جانم ؟
/دوستت دارم
+من بیشتر

Hope (Complete)Where stories live. Discover now