17

206 22 4
                                    

مینا

صبح با کسلی از خواب بلند شدم دیشب تا صبح کابوس میدیدم و اصلا درست نتونستم بخوابم نمیدونم یوری چی شد رفتم توی دستشویی و اب زدم به صورتم برگشتم نشستم روی کاناپه و شماره یوری رو گرفتم بوق سوم بود گفت:سلام مینا
+سلام یوری خوبی عزیزم
&مرسی تو چطوری صبح یکم سرم درد میکرد که خوب شدم الا
+خوبه منم خوبم خواستم حالتو بپرسم
&مرسی میگم مینا می‌خواستم یکم باهات حرف بزنم
+باشه بیا اینجا ناهار پیشم باش بعدش حرف میزنیم
قبول کرد رفتم حمام و لباسمو عوض کردم رفتم پایین همون موقع تهیونگ اومد داخل اووو رفته بود ورزش کنه عوضییی تیشرتش چسبیده بود تنش و همه عضله هاش مشخص بود متوجه نگاهم شد سریع نگاهمو دزدیدم و اروم سلام گفتم و نشستم پشت میز و صبحونه خورد
+اجوما من امروز مهمون دارم واسه ناهار میاد اینجا
&باشه دخترم منو غذایی خاصی داره؟
+نه اجوما هرچی درست کنی عالیه ممنون
از پشت میز بلند شدم خیلی وقت بود باله تمرین نکرده بودم لباسمو پوشیدم و رفتم تو سالن تمرین اهنگ که دریاچه قو رو گذاشتم و شروع کردم اخرین چرخش رو رفتم و اروم روی زمین خم شدم سرمو که اوردم بالا از توی اینه تهیونگ رو دیدم ولی وقتی برگشتم ولی نبود حتما توهم زدم
یکساعت دیگه هم تمرین کردم که یهو یوری پرید تو اتاق
&سلام ای دخترررررییی که باله میرقصی
+سلاممم ای اسکل من که دیشب ریدی به جشن
باهم زدیم زیر خنده دیشب خیلی خراب کاری کردیم
&واقعا دیگه نباید اینقدر مست کنیم خداروشکر دوستت رسید به جونمون وگرنه امروز معلوم نبود تو بغل کی بیدار میشدیم
خندیدم و باهم از اتاق رفتیم بیرون وارد اتاق خودم شدم یوری پرید رو تخت منم لباسمو عوض کردم و داشتم موهامو میبستم و به مسخره بازی های یوری میخندیدم که در اتاق زده شد دوتامون ساکت شدیم
+بیا داخل
در باز شد و تهیونگ اومد داخل یه نگاه به دوتامون کردو گفت:اجوما میز رو چشیده تا سرد نشده بیاین
+باشه الا میایم
وقتی رفت یوری یه نگاه به من کرد و گفت:عوضی تو یه الهه زیبایی کنارته بعدا میگی من چرا سینگلم خوب اسکل با این برو تو رابطه
+نمیشه اون علاقه ای به من نداره
&خوب ببین من یه نقشه ای دارم میتونم ثابت کنم این دوستت داره ولی میترسه رو کنه
+حالا بریم ناهار بخوریم بعدا
پای میز نشستیم و همه ساکت بودن من و یوری کنار هم و تهیونگ روبه روم تو سکوت ناهارمون رو خوردیم و برگشتیم توی اتاق و به مسخره بازیمون ادامه دادیم که داداش یوری جونگ هیون زنگ زد
تازه سربازیش تموم شده بود و اومده بود به یوری سر بزنه
+هی هی یوری به جونگ بگو بیاد اینجا دلم واسه داداشیم تنگ شده
&جونگ مینا میگه بیا ببینمت دلم واست تنگ شده .... باشه لوکیشن واست میفرستم بای
جونگ هیون یه مدت با من و یوری زندگی میکرد یکسال ازم بزرگ تر بود اینقدر رابطمون باهم خوب بود که بهم میگفت خواهری و منم داداش صداش میزدم همیشه یوری می‌گفت اینقدر که تو و جونگ شبیه خواهر برادر ها هستین ما نیستیم
صدای ایفون اومد از تو پنجره دیدم جونگ هست با سرعت از پله ها اومدم پایین و دویدم بغلش پاهامو دور کمر حلقه کردم و دستمو انداختم دور گردنش
+جونگیییی دلم واست یه زره شده بوددد
%سلاممم مینی منم دلم واست تنگ شده بود دختر کوچولوم
&اهم اهم اگه اجازه بدید منم با داداشم سلام کنم
با خنده از بغل هیون اومدم پایین که تازه متوجه چشمای گرد شده تهیونگ که بالای پله ها بود شدم یوری هم برگشت و نگاه کرد تهیونگ هم روش رو کرد اونطرف و برگشت توی اتاقش
به اجوما گفتم واسه جونگ هیون ناهار بیاره و بعد اتاق مهمون رو آماده کنه که قبول نکرد و گفت اومد کلید خونه یوری رو بگیره و بره وقتی رفت
یوری دستمو گرفت و خواست بره تو اتاق که گفتم بیا بریم توی حیاط کنار حوضچه بشینیم
اجوشی واسمون میز و صندلی گذاشته بود کنار حوضچه
دور تا دور اونجا درخت بود و یه فضای اروم و خیلی قشنگ درست شده بود نشستیم و سوالی به یوری نگاه کردم
&دیدی تهیونگ چطوری بهتون خیره شده بود قشنگ دلش می خواست خرخره جونگ رو بجوعه
+واقعاااا چرا
&تو هنوز باور نکردی این پسره بهت حس داره
+واقعا یعنی دوستم داره
&چه خلی هستی تو یعنی هنوز نفهمیدی
+خوب چیکار کنم الا
&اگه قول بدی داداشم رو زنده بزاری بهت قرضش میدم یه مدت نقش دوست پسرت رو بازی کنه تا حسادت اون رو تحریک کنی
+یعنی جواب میده؟!
&اره مطمئنام جواب میده اگه قشنگ نقش بازی کنی
+من خجالت میکشم به جونگ هیون بگم
&غمت نباشه خودم باهاش حرف میزنم راضیش میکنم
یکم حرف زدیم در باره کار شرکت و این چیزا و قرار شد یوری به عنوان کارمند تو شرکت کار کنه

🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙🦋🌙

سلام سوییتی ها
من یه مدت شاید یک هفته شاید کمتر دسترسی به اینترنت ندارم بخاطر همین این چندتا پارت رو براتون آپ کردم تا وقتی که برگشتم بتونید سرگرم شید مرسیییییی
راستی منو به دوستاتون معرفی کنید 🥺
نیام ببینم دنبال کننده هام کم شدن بمونید بخداااااا میام😂 دوستون دارم انرژی هامممم🤍

lord's mansionWhere stories live. Discover now