Stealing because longing

Part five (last)

پارت پنجم:

- هیونگ؟

- همین که هنوز به چانیول نگفتم با بیاد از دیکتون آویزونتون کنه به نظر دلیل کافیی برای سکوت هست؛ نیست؟

تهیونگ در جواب هیونگ عصبیش لبخندی زد و با یه نیشکون، فریاد کنترل شده پس کناریش رو در آورد.

- چقدر صدای فریادت شبیه صدای جیغ چند روز پیش جیمینه.

هر سه پسر متعجب به نامجونی که پشت سر اون ها قرار داشت نگاه کردن، اما اون بیخیال شونه ای بالا انداخت و نگاهش رو به رو به رو داد.

اما اون سه پسر هنوز هم از تغییر های جدید در شخصیت نامجون شوک بود.

اون یه جوری داشت به نسخه دیگه از کیم سوکجین میشد؛ و فاک این ویکوک و هوسوک رو به شدت ترسونده بود.

اون ها همچنان توی فکر هاشون غوطه ور بودن که با شنیدن صدادی نامجون که این بار جلوی اون ها ایستاده بود نگاهشون رو به سمتش کشوندن.

- سیستم ایمنی رو غیر فعال کردم میتونید برید داخل.

هوسوک نگاهش رو به ویکوک برگردوند، که اون دو سری به نشونه فهمیدن تکون دادن، و از جاشون بلند شدن.

اون دوتا قدم های محتاطی رو به سمت در عقبی کارخونه ور می‌داشتند، و سعی میکردند هیچ صدایی رو تولید نکنند.

جونگکوک با دیدن اینکه به اندازه کافی از هیونگ هاشون دور شدن، به سمت تهیونگ برگشت.

- خیلی حیف شد، الان هیونگ تهدید کرد؛ توی موقعیت های دیگه خیلی خوب میتونستیم اذیتش کنیم.

تهیونگ در جواب جونگکوک سری تکون داد، و آهی کشید؛ اما هر دو میدونستند داشتن بچه ای از جیمین ارزشش رو داشت.

بالاخره تنها نفری که تونستن اول ویکوک رو بترسونه جیمین بود.

هر دوی اون ها دستیار های هوسوک بودن، و بیشتر کار های کشتار رو خودشون انجام میدادن، برای همین از چیز های زیادی ترس نداشتن؛ به خصوص یه امگا!

اما روزی که جیمین چاقو به دست عصبی رو دیدن، که نزدیک بود هوسوک رو بکشه واقعا ترسیدن.

بالاخره هوسوک رئیس اون ها بود و دیدن اون حالت اون در برابر یه امگا نشون دهنده این بود، که اون ها باید واقعا بترسن.

و جالب اینجا بود که بعد ها فهمیدن دلیل اینکه جیمین می‌خواست هوسوک رو بکشه، این بود که هوسوک با یونگی در رابطه بود اما به جیمین نگفته بود.

و این باعث ترس بیشتر اون ها شد، کشته شدن به خاطر یه پنهون کاری... ترسناک به نظر می‌رسید.

و تا همین الان آخرین چیزی که ویکوک بهش فکر میکنند، عصبی کردن جیمین بود؛ به همین دلیل هیچ وقت به جیمین نه نمیگفتن.