اینبار به ماشین تکیه داده بود و داشت گیم بازی میکرد که با ایستادن جسمی روبروش سرشو بلند کرد، با دیدن برادرش با اون حال یک لحظه تعجب کرد!!
لباش تا به گردنش کاملا خونی مالی بود و لباسشو دستاش هم رد خون گرفته بود..جیمین:بهم خیره نشو!!
اخم بین ابرو هاش نشون میداد از این نگاه بدش میاد اما، منظور خیره بودن نگاه جونکوک بهش چیزی نبود که فکر میکرد.
برعکس فکری که داشت جونکوک با لبخند بعش جواب داد؟!جونکوک:دیوانه بنظر میام اگه بگم خوشگل شدی؟!
پسر مقابلش هنگ کرد!!
چطور انقدر باهاش متفاوت رفتار میکرد؟چطور ممکنه ازش نمی ترسید؟!جونکوک:ولی نمیشه اینطوری برگشت خونه...چیکار کنیم؟
جیمین خندید و رفت سمت ماشین، درش باز بود پس خم شد و کوله ایی که با خودش آورده بود رو برداشت.
جیمین:میتونی صبر کنی تا بیام یا اینکه ماشینو قفل کنی و باهام بیای.
کولش رو کشون کشون با خودش برد و رفت داخل جنگل..
اون هم هم از خدا خواسته اسلحه رو گذاشت داخل و با برداشتن سوییچ ماشین، درو بست و دنبالش راه افتاد.جونکوک:کجا میری؟
جیمین:منم نمیگم تا یکم دلم خنک شه.
جونکوک:مسخره..
دیگه سوالی نپرسید، از اونجا که نزدیک طلوع بود هوا یکم داشت روشن تر میشد خیلی پیدا کردن راه سخت نبود. یکم بعد به مقصدی که میخواست رسیدن..
جونکوک:اووو..اینهمه راه منو کشوندی به دریاچه نفرین شده؟
جیمین با خنده تمسخر آمیز بهش نگاه کرد:جونکوکا؟تو که این خرافات رو باور نداری؟
جونگوک:اصولا نه اما ترجیح میدم ریسک نکنم.
جیمین:نگران نباش...
به اخر اسکله چوبی رسیده بودن که کولش رو انداخت:قبلا اینجا بودم.بعد شروع کرد به در اوردن لباسش..
جونکوک:اینجا!!شنا کردی!!کی؟!
شلوار و باکسرشو همزمان کشید پایین، هر چند که حسابی داشت از صحنه سکسی مقابلش لذت میبرد اما وقتی جیمین پشت کرد خودشو زد به اون راه.
جیمین، لبخندی زد و پرسید:نمیای؟
جونکوک:داری بهم درخواست میدی باهات توی رودخونه نفرین شده لخت شنا کنم؟چه وسوسه انگیز!!
بازم تونست برادر کوچولوش رو بخندونه، جیمین رفت لبه اسکله و شیرجه زد تو اب..
یکم داخل موند، و بالا نیومد. قسمتی از اب کاملا خونی شده بود. بعدش برای نفس کشیدن بیرون اومد، که میشد دید صورتشو دستاش کاملا تمیز شده.
چشماشو بست و خیلی اروم تو اب حرکت کرد..

أنت تقرأ
Jimin's Body 🕯📜😈
رعب😈completed 💀Couple:jikook ver 😈Write by: nana.pink🐷 💀Gener: horror,romance, 😈school life,sad end,smut 🔞 🩸short story 🖤started:21 July (2022) 💔finished:18 September (2022) ◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇ یک سال میتونه برای هر کسی متفاوت باشه. برای من که زمان...