🥀part21

220 50 12
                                    

آنچه گذشت

توی پارت قبل مشخص شد یکم ته و باقی افراد با بچه های بعد اینور صمیمی تر شدن و خب ته با یه فلشبک کوچولو داشت برامون میگفت یکی از حملات عصبی کوک رو دیده

بریم ادامه ی فلشبک
شبی که جیمین و هوسوک ناخواسته گذشته رو یاد کوک انداختن...

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

در حالی که سعی میکرد نفس بکشه سرش رو بین دستهاش گرفته بود و زمزمه ی نامفهومی داشت ...

جیمین به نظر اولین نفری بود که متوجه شد چه اتفاقی افتاده

به سرعت هوسوک رو از روی خودش کنار زد و به سمت کوک اومد

پسرک رنگش مثل گچ سفید بود و با دست هاش به دو طرف شقیقه هاش فشار میاورد

کاملا مشخص بود یه حمله ی عصبیه و ته با وجود اینکه اولین بارش نبود چنین موقعیتی رو میدید اما حتی مطمئن نبود دلیل قفل شدن دست و پاهاش توی اون موقعیت با دیدن حال پسرک خرگوشی چی میتونه باشه

جیمین با صدا زدن کوک سعی میکرد فقط متوجهش کنه اتفاقی قرار نیست بیافته و به این حمله ی بد به موقع خاتمه بده

" نه... نه... خواهش میکنم.... ب... بهش ... بهش صدمه نزن... توروخدا.... نه "

پسرک مدام جملات رو تکرار میکرد و به نظر نمیرسید صدای دیگه ای رو تشخیص بده

جیمین با صورت خیس شده از گریه جلوی پای کوک زانو زده بود

" کوک ... ببین منو... عزیزم... هیچی نشده... ببین فقط شوخی بود.... منو ببین... همه چیز خوبه... کوک .. خواهش میکنم.... من خوبم"

به نظر نمیرسید هیچ کدوم از حرف های جیمین تسکینی برای پسر باشه، چون به مراتب از لحظه ی قبل بدتر به نظر میرسید و حتی نفس هاش الان سخت تر شده بود...

تهیونگ حالا حس میکرد بهتر میتونه به خودش مسلط باشه

به پسر نزدیک شد و دستش رو روی شونه ی جیمینی که به شدت نگران بود گذاشت...

جیمین با دیدن ته که به نظر میرسید میخواد به کوک نزدیک تر بشینه کمی جا به جا شد و همچنان سعی کرد بدون دست زدن به کوک آرومش کنه

" کوکی... منو نگاه کن... کوک..."

رنگ پسرک به کبودی میرفت و تلاشش برای فاصله گرفتن از صدای جیمین که اون لحضه براش مثل صدای خطر بود نگرانش میکرد.خودش رو جمع کرده بود و هق های ریزش بین کلماتی که الان نامفهوم شده بودن خبر از گریه کردنش میداد. تنفسش با توجه به اوضاع قلب و دنده های آسیب دیدش خطرناک به نظر میرسید
پسر رسما هیچ درکی از اطراف نداشت...

تهیونگ سر گردوند و با دیدن هوسوک فورا گفت

"هیونگ از تو اتاقم کیف قهوه ای رنگو بیار... عجله کن ... "

invisible world 《Vkook》Where stories live. Discover now