"الان حالت چطوره؟"تهیونگ گفت دیک شیخ شدش حالا پایین اومده بود جونگکوک هم دیگر احساس گرما نمی کرد ولی هنوز از سوراخش لوب چکه میکرد
"داره بارون میاد....خوشحالم که زودتر اومدیم خونه" جونگکوک خم شد و لب های الفا رو بوسید
"همم شیرینه"بازم اون پوزخند همیشگی الفا وقتش بود کوکی یکم استراحت کنه خیلی چیزهارو پشت سر گذاشته بود
پسر رو روی تخت گذاشت و در بست حالا خیالشم راحت بود اگه هوسوک با یه دختر وارد میشد قرار نبود شاهدش باشن
امگا از پنجره به بیرون خیره شده بود تهیونگ قبل از اینکه روی تخت پیش امگا بره لباس هاشو در آورد فقط باکسرش مونده بود "باید بخوابیم پاپی دیره و روز سختی داشتیم"
جونگکوک سعی میکرد به باکسر الفا خیره نشه دیک الفا واقعا بزرگ بود دروغ بود اگه میگفت ازش نمی ترسه ولی هربار بیشتر و بیشتر اون رو میخواست
"بیا بیبی باید لباسات رو عوض کنیم"تهیونگ نگاه خیره ای که پاپیش سعی میکرد پنهان کنه رو به خوبی دیده بود
از طرفی جونگکوک بدنش رو دوست نداشت و نشان دادنش اون رو عصبی میکرد همیشه احساس میکرد نمی تونه به اندازه ی کافی خوب باشه با چشمانی درشت به الفا خیره شد
"چی شده پاپی؟" تهیونگ وقتی صورت غمگین پسر رو ببینه گوش هاش به سمت پایین خم شده بود و ممکن بود هر لحظه بزنه زیر گریه
"ه-هیچی"وقتی کوکی دستاش رو روی لباسش گذاشت الفا بلافاصله فهمید که منظورش چیه پس فقط لباس رو کنار گذاشت
"می ترسم....دوست ندارم مردم بدنم رو ببینن"امگا با حالت غمگینی اعتراف کرد
"هی هی لازم نیست کاری رو که نمی خوای انجام بدی " اونا جفت بودن درسته حتی یه روز هم نشده بود ولی تهیونگ نمی خواست امگا رو ناراحت ببینه
"من چشمام....رو میبندم"جونگکوک می ترسید الفا جوری به بدنش نگاه کنه که خودش نگاه میکنه با نفرت ولی لباس بیمارستان با بویی که میداد داشت حالش رو بهم میزد
تهیونگ با دیدن تلاش امگا برای اعتماد کردن بهش لبخندی میزنه پسر دستاش رو بالا آورد و تهیونگ به آرومی بالا آورد باز لبخندی از بامزه بودن بدن امگا میزند
کمری کوچک و باریک پاهای زیبا و کمی تو پر تمام بدنش صاف و بدون مو بود به جز موهای گوش و دم و سرش
"پاپی....تو خیلی خوشگلی"تی شرت رو تن امگا کردی با ملاحظه کاملی شلوار هم پاش کرد
وقتی جونگکوک چشماش رو باز کرد داخل آغوش تهیونگ فرو رفت
"امگای ناز من""واو چقدر بزرگه"جونگکوک گفت و بوسه ای از الفا دریافت کرد
"خیلیم بهت میاد من دوستش دارم حالا بخواب پاپی "تهیونگ پسر رو بیشتر داخل آغوشش فرو برد و چشماش رو بست
"شب بخیر الفا...."
***
یهیهیهیههیهی پارت بعد یهیهیههیهیهی💅✨
YOU ARE READING
Myˡᵒⁿᵉˡʸ ᵒᵐᵉᵍᵃ(complete)
Romance[چت استوری☼] وقتی یه امگای تنها شروع به پیام دادن به یک الفا از یک شهر دیگه میکنه. چی میشه اگه اون دوتا جفت هم باشن؟ 𝑴𝒂𝒊𝒏 𝒄𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ☞︎ 𝐯𝐤𝐨𝐨𝐤 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝒄𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 ☞︎ ?? پسر رنگین کمونی: من یه آلفا میخوام :( ناشناس : خب چرا یکی پیدا نمی...