𝙋𝘼𝙍𝙏 5

609 135 13
                                    


آخر پارت نکاتی رو حتما مطالعه کنید.

اشکاش از چشمای درشتش با بیرحمی پایین میریختند. قلبش تیر میکشید و این اصلا براش خوب نبود. مثل همیشه  دلش میخواست خودش رو خالی کنه و داد بزنه ولی الان نمیتونست. بدون توجه به بقیه که به چشمای اشکیش نگاه میکردن به سمت حیاط قدمای تندی برداشت و خودشو به حیاط پشتی عمارت رسوند و گوشیشو از توی جیبش درآورد. با پشت آستین کتش میخواست اشکاش رو پاک بکنه ولی ترسید آرایشش به کتش بره. سعی کرد کمی نفس بگیره و بغضشو قورت بده ولی قلب لعنتیش تپشش زیاد بود و می‌ترسید کار دستش بده.

گوشیشو روشن کرد و بعد وارد اون صفحه شد.

wednesday

Unknown:
حالم بده خیلیم بده.

20:31

Unknown:
الهه ی ماه قلب...قلبم تند تند میتپه.

20:32

~~~

دستاش میلرزید و اجازه تند و درست تایپ کردن رو بهش نمیداد. اون کار اشتباهی نکرده بود! اون امگا خودش بهش گفته بود رئیس جئون گفته سر ساعت هشت به اتاقشون سینی شراب و تکیلا ببره. پس چرا وقتی براشون برد اون باهاش اینکارو کرده بود؟! چرا؟

اون امگا بهش دروغ گفته بود. چرا همه باهاش مشکل داشتند؟

یه لحظه قلبش تیر کشید چنگی با قفسه ی سینش زد و همچیز سیاه شد که باعث شد بیهوش بشه سردیه زمین رو حس کرد.

[فلش بک]

بعد از ورودش به مهمونی همراه رئیسش ، اون آلفا مثل همیشه امگای جدیدی رو به عنوان پارتنر جدیدش انتخاب کرده بود و قبل از اینکه باهم به طرف یکی از اتاقای اون عمارت حرکت کنند همون لحظه اون امگا که از بَدو ورودش به اون مهمونی با دیدن منشی کیم ، اون بتای زیبا که همه‌ی نگاها روش بود اما نگاهه اون منشی فقط روی آلفا جئون زوم بود ، باعث شد توجه‌ها پارتنره آلفا به بتا جلب بشه. فکر کثیفی به ذهن اون امگا خطور کرد پس به آلفا جئون گفت کاری داره و زود بهش تو اتاق ملحق میشه .

به سمت اون بتای زیبا رفت و با لبخندی صداش کرد.

"منشی کیم؟"

بتا با شنیدن صدای اون امگا نگاهی آروم کرد و لبخندی ملیح زد. چیزی که مثل همیشه از تهیونگ و گرگش انتظار می‌رفت و باعث شده بود خیلیا بهش چشم داشته باشن.

"بله خانم جانگ"
ز

ن لبخندی کشدار و با غرض زد.

𝘽𝙀𝙍𝙀𝙁𝙏Où les histoires vivent. Découvrez maintenant