از درمانگاه بیرون اومد، بخاطر فشار دادن شیشه تو دستش مجبور شد بیاد درمانگاه تا دستش عفونت نکنه ...
سوار ماشین شد و شروع کرد آدرس تور گردشگری که متوجه شده بود جانگ کوک توش ثبت نام کرده رو تو لوکیشن سرچ کردن ...
با مشخص شدن مقصدش، شروع به روندن کرد ...
بعد دقایقی که گذشت به یه محوطه باشگاه مانندی رسید، پیاده شد و بعد ورود به محوطه، با منشی کم سنی روبه رو شد که حدس زد کار ثبت نام رو انجام میده؛ جلو رفت و سلام کرد ...
تهیونگ : سلام ...
منشی : سلام، خوش اومدین
تهیونگ : کجا میتونم ثبت نام کنم برای تور گردشگری؟
منشی : من مسئول ثبت نامم میخواید ثبت نام کنید؟ ( نه حوصلش سر رفته بود اومده ی سوال کنه بره 🥲)
تهیونگ : بله همینطوره
منشی : خب لطفا این لیست رو پر کنید ...
کاغذ فرمی همراه با خودکار دستش داده شد و شروع کرد خوندن گزینه ها ...
بعد پر کردن فرم سمت منشی گرفتش و لب زد ...
تهیونگ : آم چندتا سوال داشتم
منشی : در خدمتم
تهیونگ : چندتا گروه تو این تور عضو هستن؟
منشی : ما 4 تا گروه داریم ، همه رو هم یه جا میبریم فقط تو تاریخ های مختلف
تهیونگ : آم ی چیزی میپرسم میشه بین خودمون بمونه؟
منشی : خب بستگی داره چی باشه
با درآوردن دلار هاش و نشون دادن به منشی سوالشو بیان کرد ...
تهیونگ : اینارو میگیری در عوضش بهم بگو جئون جانگ کوک تو کدوم گروه عضوه؟
منشی : تو گروه 3
تهیونگ : پس منو باید تو گروه 3 ثبت نام کنی ...
منشی : ولی ظرفیت پره ...
با درآوردن 3 تا دلار دیگه غرید ...
تهیونگ : نمیدونم چجوری ولی اگه جورش کردی اینام روش ...
دستشو روبه منشی گرفت و وقتی منشی خواست دلارو بگیره دستشو عقب کشید و تاکیدی لب زد
تهیونگ : حق نداری از زیرش در بری!
منشی : حله، فقط اینکه لینک گروهو باید داشته باشی تا از تاریخ و ساعته سفر ها خبر داشته باشی
اهومی گف و بعد از دریافت کارت عضویت از محوطه خارج شد و سمت باشگاه بدن سازیی که جانگ کوک میرفت روند ...
هرکاری میکرد تا به اون پسر برای انتقام نزدیک شه ... هرکاری!
بعد پارک کردن جلوی باشگاه بزرگ و معروفی که قبلا اسمش رو شنیده بود از ماشین پیاده شد و وارد باشگاه شد ...
با دیدن اتاقی که روی درش نوشته بود "ثبت نام" سمتش رفت و بعد وارد شدن به اتاق با پسر کم سن و سالی مواجه شد ...تهیونگ : سلام
منشی : سلام
تهیونگ : آم برای ثبت نام اومدم
منشی : سابقه داشتید؟
تهیونگ : نه
منشی : اسمتون؟
تهیونگ : کیم تهیونگ
منشی : سن؟
تهیونگ : 23
منشی : اهل کجا هستيد؟
تهیونگ : کره، سئول
منشی : خب ... اینارو تو سیستم وارد کردم مونده ثبت نام پرونده ای، فرم رو پر کنید لطفا
فرم رو از پسر بیبی فیس روبه روش گرفت و شروع کرد پر کردن ... بعد تکمیل کاغذ تو دستش اونو سمت منشی گرفت ...
منشی : خب، دو شیفت اینجا کلاس هست، یکی از ساعت 1 تا 3 یکی هم ساعت 4 تا 7 ...
تهیونگ : خب من نمیدونم!
منشی : چیو نمیدونید؟
تهیونگ : بین خودمون میمونه؟
منشی : چی بین خودمون میمونه؟
تهیونگ : جئون جانگ کوک چه ساعتایی میاد باشگاه؟
منشی : جئون جونگ کوک؟
تهیونگ : بله
منشی : خب، بزارید پروندشو نگا کنم الان بهتون میگم
نفس عمیقی کشید و منتظر به منشی خیره موند، بعد حدودا 10 دقیقه منشی لب زد ...
منشی : خب اونطور که اینجا ثبت شده ساعت 4 تا 7
تهیونگ : خب پس منم ساعت 4 تا 7
منشی پوزخندی زد که باعث کمی حرصی بشه ولی حداقل باید ازش تشکر میکرد چون کارشو آسون تر کرده بود دیگه نه؟
تهیونگ : خیلی ممنون آقای؟
منشی : پارک هستم، پارک جیمین
تهیونگ : خوشبختم، خیلی ممنون آقای پارک
منشی : خواهش میکنم، در ضمن کلاسا از فردا شروع میشه ...
تهیونگ : خیلی ممنون
بعد پرداخت پول برای ساخت پرونده از باشگاه بیرون زد و سوار ماشین شد ...
مقصد بعدیش خونه بود، اگه ضایع نبود میرفت حتی کلاس نقاشی هم ثبت نام میکرد ولی اون موقع مطمئن بود جانگ کوک شک میکنه؛ چون ی دفعه ی آدم تو زندگیش انقدر سریع نقش پر رنگی بگیره، خب صددرصد ضایس ...
***
اونطور که فهمیده بود برنامه فرداش این بود که صبح یه سر بره نمایشگاه و ساعت 4 تا 7 بره باشگاه، و اون اولین دیدارش با جئون جانگ کوک بود ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
های بیبی ها :)
اینم از این ...
لاوتون دارم ^^
YOU ARE READING
میخوامبِبوسَمِت.؛
Fanfictionهیچکس فکر نمیکرد، نتیجه خیانت لیسا به دوست پسرش چی میشه ... لیسا حتی تصور نمیکرد کارما میتونه انقد عجیب باشه! اگه دوست پسرش به فکر انتقام افتاده باشه چی؟ آره خب، لیسا به دوست پسر جدیدش میومد ... ولی نه به اون اندازه ای که اِکسش به دوست پسر جدیدش...