Part 8

1K 157 16
                                    

همونطور که تو پارکینگ نمایشگاه درحال باز کردن در ماشینش بود صدای کسی توجهشو جلب کرد ...

لیسا : یاا کیم تهیونگ!

با تعجب برگشت و به لیسای عصبانی منتظر نگاه کرد ...

لیسا : به جانگ کوک چی گفتی ها؟ چی گفتی که بی دلیل باهام کات میکنه؟

تهیونگ : جانگ کوک؟ منظورت رل جدیدته؟

لیسا : آره منظورم همونه، حالا زودتر دهن وا کن چی بهش گفتی ...

تهیونگ : من چیکار دارم به دوست پسر تو آخه؟

لیسا : دوست پسرِ من منو دوست داشت، تازه کی بهتر از من؟ صددرصد تو چیزی گفتی بهش

تهیونگ: حوصلتو ندارم

لیسا : تو داری با زندگی من بازی میکنی!

با داد غرید ..‌.

تهیونگ : توعم با زندگی من بازی کردی! من همه چیمو ریختم پات ولی تو چیکار کردی؟ خیانت!

لیسا : من بهت خیانت نکردم! بعد اینکه جدا شدیم رل زدم!

تهیونگ : کصشعر نگو؛ همه پیاماتو با تاریخ دقیق دارم چیو میخوای پنهان کنی؟

لیسا : حالا دیگه مطمئن شدم تو باعث شدی باهام کات کنه ‌‌‌...

به رفتن لیسا نگاه کرد و بعد خارج شدن لیسا موهاشو با دست هاش عقب داد و با پا لگدی به چرخ ماشینش زد ...

شکه شده بود، جانگ کوک با لیسا کات کرده بود؟ دلیلش خب؟‌
چرا کات کرده بود؟
اصن چه ربطی به خودش داشت؟

***

بعد گذاشتن وسایلش تو کمد برگشت و با تهیونگی که تازه وارد باشگاه شده بود مواجه شد ‌...

ناخودآگاه لبخندی زد و سمت تهیونگ که با دختری صحبت میکرد قدم برداشت ...

جانگ کوک : سلام

سمت صدای جانگ کوک برگشت و با دیدنش با خوشروئی غرید ...

تهیونگ : سلام ...

دختری که قبلا تو باشگاه دیده بودش ولی تاحالا باهاش هم کلام نبوده لب زد .‌‌..

یجی : معرفی نمیکنی؟

تهیونگ : اوه ببخشید، یِجی این دوستم جانگ کوکه، جانگ کوک اینم یجی ‌‌‌‌...
تو باشگاه همو دیدین دیگه نه؟

یِجی : درسته ...

دستشو جلو آورد و روبه دخترِ روبه روش غرید ...

جانگ کوک : خوشبختم

متقابلا باهاش دست داد و بعد فاصله دادن لباش گفت ...

یِجی : راستش داشتم تهیونگ رو برای تولدم دعوت میکردم خوشحالم میشم اگه توعم بیای ...

جانگ کوک : من؟

میخوام‌بِبوسَمِت.؛Where stories live. Discover now