همونطور که تو پارکینگ نمایشگاه درحال باز کردن در ماشینش بود صدای کسی توجهشو جلب کرد ...
لیسا : یاا کیم تهیونگ!
با تعجب برگشت و به لیسای عصبانی منتظر نگاه کرد ...
لیسا : به جانگ کوک چی گفتی ها؟ چی گفتی که بی دلیل باهام کات میکنه؟
تهیونگ : جانگ کوک؟ منظورت رل جدیدته؟
لیسا : آره منظورم همونه، حالا زودتر دهن وا کن چی بهش گفتی ...
تهیونگ : من چیکار دارم به دوست پسر تو آخه؟
لیسا : دوست پسرِ من منو دوست داشت، تازه کی بهتر از من؟ صددرصد تو چیزی گفتی بهش
تهیونگ: حوصلتو ندارم
لیسا : تو داری با زندگی من بازی میکنی!
با داد غرید ...
تهیونگ : توعم با زندگی من بازی کردی! من همه چیمو ریختم پات ولی تو چیکار کردی؟ خیانت!
لیسا : من بهت خیانت نکردم! بعد اینکه جدا شدیم رل زدم!
تهیونگ : کصشعر نگو؛ همه پیاماتو با تاریخ دقیق دارم چیو میخوای پنهان کنی؟
لیسا : حالا دیگه مطمئن شدم تو باعث شدی باهام کات کنه ...
به رفتن لیسا نگاه کرد و بعد خارج شدن لیسا موهاشو با دست هاش عقب داد و با پا لگدی به چرخ ماشینش زد ...
شکه شده بود، جانگ کوک با لیسا کات کرده بود؟ دلیلش خب؟
چرا کات کرده بود؟
اصن چه ربطی به خودش داشت؟***
بعد گذاشتن وسایلش تو کمد برگشت و با تهیونگی که تازه وارد باشگاه شده بود مواجه شد ...
ناخودآگاه لبخندی زد و سمت تهیونگ که با دختری صحبت میکرد قدم برداشت ...
جانگ کوک : سلام
سمت صدای جانگ کوک برگشت و با دیدنش با خوشروئی غرید ...
تهیونگ : سلام ...
دختری که قبلا تو باشگاه دیده بودش ولی تاحالا باهاش هم کلام نبوده لب زد ...
یجی : معرفی نمیکنی؟
تهیونگ : اوه ببخشید، یِجی این دوستم جانگ کوکه، جانگ کوک اینم یجی ...
تو باشگاه همو دیدین دیگه نه؟یِجی : درسته ...
دستشو جلو آورد و روبه دخترِ روبه روش غرید ...
جانگ کوک : خوشبختم
متقابلا باهاش دست داد و بعد فاصله دادن لباش گفت ...
یِجی : راستش داشتم تهیونگ رو برای تولدم دعوت میکردم خوشحالم میشم اگه توعم بیای ...
جانگ کوک : من؟
YOU ARE READING
میخوامبِبوسَمِت.؛
Fanfictionهیچکس فکر نمیکرد، نتیجه خیانت لیسا به دوست پسرش چی میشه ... لیسا حتی تصور نمیکرد کارما میتونه انقد عجیب باشه! اگه دوست پسرش به فکر انتقام افتاده باشه چی؟ آره خب، لیسا به دوست پسر جدیدش میومد ... ولی نه به اون اندازه ای که اِکسش به دوست پسر جدیدش...