Chapter 16

86 8 0
                                    

چپتر ۱۶ ؛ یه بار اصلا کافی نیست در این زمان، خورشید از افق طلوع میکرد و شب به پایان میرسید و ماه غرپب میکرد و زمین زیر نور ماه از ساختمون های ریز و درشت پوشیده شده بود که جهان رو میساخت .

این زمان فعالیت پرحرارت تارن و تایپ به پایان رسیده بود ولی فقط یکی بود که شروع به تمیز کردن اتاق کرد .

تارن : اصلا نمیخوای به من کمک کنی نه ؟ تارن سوالش رو پرسید و داشت روتختی رو تمیز میکرد و یه روتختی جدید روی تخت میذاشت و غیره ...

هرچند از طرف دیگه پسری که شلوارک ورزشی پوشیده بود مثل یه پرنس روی تخت نشسته بود و بطری اب رو توی دستش گرفته بود و اصلا قصد نداشت کمکی بکنه .

تایپپ : تو زیادی بهم درد دادی و کمک هم میخوای ؟

تایپ بدون بی شرمی سوالش رو پرسید. سرشو بلند کرد و به تارن نگاهی کرد که داشت روتختی رو مرتب میکرد. تارن متوقف شد و به تایپ نگاه کرد .

تارن : خب وقتی داشتیم انجامش میدادیم ازم نخواستی متوقف بشم.

توی صورت پسر کمی حیرت بود خب چون تارن درسن میگفت. و از تایپ هم پرسیده بود که اگه میخواد میتونه متوقف بشه ولی واضحا تایپ بهش گفته بود میخواد ادامه بده. تایپ دوباره به تارن خیره شد. تارن هم بطری اب رو برداشت .

«یهو همچین جنتلمنی منو ترسوند»

تارن که نزدیک بود بطری اب رو باز کنه فکر کرد که ابی که تایپ خورده بود هم خودش خریده بود و تایپ الان میتونست اعتراف کنه که از اونی که فکر میکرد حالش توی تخت بهتر بود. تارن به تایپ گفته بود توی تخت بمونه. لباساشو عوض کرد و رفت .

بعد از یه مدت و برگشت ببینه تایپ شلوارش رو عوض کرده یا نه .

تارن : هنوزم میخوای صاف بخوابی؟ وگرنه میتونیم ادامه بدیم .

بعد از نیدن حرف تارن تایپ سریع بلند شد نشست. نمیخواست تارن فکر کنه اون ضعیفع هرچند پشتش به حد مرگ درد میکرد ولی کله شقی تایپ بیشتر بود. مصر شد بشینه.

تایپ : اگه میخوای کمکت کنم صحنه جرم رو تمیز کنی خوابشو ببینی .

وقتی تارن گوشه های اتاق رو هم تمیز کرد، گوشه تختی نشست که اونکارو باهم کرده بودن .به تایپ

خیره شد. به چشمایی که شبیه غربی ها بود .

دستاش رو روی زانوهاش گذاشت :

تارن : چه حسی داری؟ تایپ : خیلی بدم!

تایپ فورا جواب داد ولی چیز بدی نگفتو همه چیز خوب بود فقط الان باسنش درد داشت .

تایپ باید اعتراف میکرد که دیک تارن واقعا بزرگ بود ولی علیرغم دردش بهش حس خوب هم داده بود. شاید چون باتم بود بخاطر درد جزیی که داشت هیجانزده شده بود .

ترجمه رمان تارن تایپ فصل اولWhere stories live. Discover now