چپتر ۲۴ : وقتی قرار بود فیوز کشیده بشه!
-اخیرا شما دوتا خیلی نزدیک به همین .
تایپ : زیاد داری فکر میکنی .
-نه! نه ! نه!! من زیاد بهش فکر نمیکنم .روزای زیادی دیدم که دوتاتون باهم صبونه میخوردین .
امروز صبح، همه دانشجوها مشغول بودن و برای اینکه به کلاسشون برسن، خیلیاشون وعده مهم غذایی یعنی ثبونه رو بیخیال شده بود .
ولی برای کسی مثل تکنو که علاقه ای به فوتبال بازی کردن نداشت، طبق روتین همیشگی بیخیال کلاسش شده بود و به کانتین پناه اورده بود که صبونه بخوره .
وقتی وارد کانتین شد، دوست صمیمی اش رو دید که با پسری که چند روز پیش، رفتارش مثل یخ بود نشسته. دستش رو بلند کرد و سلامی گفت .
وقتی کنجکاویش رو به تایپ گفت، تایپ در جواب بهش گفت که زیاد داره فکر میکنه ولی خودشم میدونست که زیاد فکر نمیکنه . چند روز پیش ،بنظر میرسید تایپ مود خوبی نداره ولی این روزا، بعد از کلاسا، زودتر به اتاق برمیگشت و با دوستاش شام میخورد .
تکنو فکر میکرد خب غذا خوردن با دوستا از تنهایی خوردن بهتره و تازه پی برده بود که رفیق شام تایپ کیه .
تارن بود ...
تارن : سلام تکنو!
تکنو : سلام! چه عجب اومدی با تایپ صبونه بخوری؟
تکنو با لحن پر ا زسوالی پرسید که نمیخواست مزاحم دوستشا بشه ولی کمی نگران تارن بود . در اینب ازه از مان، مود تایپ مثل یه دختری بود که وارد عادت ماهیانه میشه و خب این یعنی تارن قرار بود عذاب بکشه .
تارن : چیزی نیست. فقط میخواستم قبل از کلاسم یه صبونه فوری بخورم .
تارن با لبخندی جواب داد ولی تردید های تکنو رفع نشد. به چپ و راست نگاه کرد و مطمین شد که کسی حرفش رو نشنوه و بعد با ارومی پرسید :
تکنو : تو از گیا متنفر نیستی ؟ تایپ : ...
تایپ که مشغول خوردن سوپش بود، نگاهی به تکنو کرد و ابرویی بالا انداخت .
چشماش رو توی چشمای تکنو قفل کرد و تکنو از خجالت لبخندی زد .
تکنو : نیازی نیست جواب بدی. میدونم دارم زیادی فضولی میکنم .
تایپ : من از گیا متنفرم... ولی از تارن متنفر نیستم .
تکنو : شیااا!!
تکنو شوک شده بود. برای مدت طولانی پاسخی نداد. به دوستش خیره شد و تارن هم به تایپ خیهر شد .
میخواست اب بخوره که متوقف شد و به تایپ خیره شد. تایپ بهخوردن نودلاش ادامه داد و متوجه شد که دوتا چشم بهش خیره شدن. پس با اضطراب گفت .
YOU ARE READING
ترجمه رمان تارن تایپ فصل اول
Fanfictionترجمه فارسی رمان تارن تایپ کلیه حقوق متعلق به مامه میباشد. all rights reserved