Chapter 22

69 6 0
                                    

چپتر ۱.۲۲ : من اشتی نمیکنم.

نور سالن کم شد و بنظر میرسید محیط بار و رستوران فرق کرده. کلیه چشمه های نور داخل رستوران، کم نور شده بودن و محیط تاریک تر شد. جو گنگی به سالن داد و تمایل مردم برای نوشیدن بالا رفت .

حتی ادمای زیادی هم خارج از رستوران منتظر بودن تا صندلی هایی خالی بشن و بتونن جایی برای نشستن توی بار پیدا کنن.

بند موسیقی بالای استیج بود و اهنگ میخوند تا به سالن جو ارومی بده و با این مهمونا بتونن براحتی ریلکس کنن و فشار زندگی رو بیرون بریزن .

در این زمان ،فقط یه نفر توی بار بود که دور از استیج نشسته بود و اون تایپ بود .

یه لیوان مشروب توی دستش گرفته بود و جرعه جرعه مینوشید .با نوک پاهاش با ریتم موسیقی روی زمین میکوبید و حس ارامشی وجودش رو پر کرده بود که قبلا تجربه ای نمیکرد .

تایپ ازون ادمایی نبود که زیاد بیرون بره و خوش بگذرونه ولی بد نبود هرزگاهی یه بار بیرون میومد. تازه ...

الان نوشیدنی رایگان بود .

چون اینطور فکر میکرد، نمیتونست جلوی خندیدنش رو بگیره. با لبخند کوچیکی روی لباش به استیج خیره شد ولی بعد نگاهش سمت تارن خزید که با چهار نفر از اعضای بند موسیقی حرف میزد. بهش گفته بود که دوستاشن. دوستایی که مدت زیادیه همو میشناسن و تارن میخواست سلامی بهشون بکنه .

و الان ۱۵ دقیقه از زمانی که تارن رفته بود ،میگذشت .

و برا یتایپ مهم نبود چون غذا و نوشیدنی اش اماده بود و از اجرای زنده لذت میبرد ولی بازم چشماش دنبال تارن راه افتاده بود .

بنظر میرسید تارن اروم شده. بیشتر از قبل میخندید و بنظر شاد تر از قبل به نظر میرسید .

ولی با توضیح تارن میدونست که چرا تارن میخنده .

بعضی وقتا برای اینکه بتونه روابط اجتماهی رو حفظ کنه باید از لبخند های ساهتگی استفاده میکرد .

در ضمن، شروع کرده بود به ستایش کردن تارن. با اینکه هردو تقریبا همسن بودن، تارن اطلاعات بیشتری درباره ادما داشت. اینکه چطوری باهاشون کنار بیاد ! چطوری با بزرگترا حرف بزنه و چطوری خودش پول بدست بیاره .ولی تایپ... پسر دردونه و یکی دونه خانواده اش، هنوزم از والدینش پول میخواست .

« من بیشتر شبیه ادمای معمولیم ولی تارن از ادمای معمولی توانایی های بیشتری داره.» -هی تارن کجاست ؟ تایپ : اوه خواهر!

ذهن تایپ با صدایی که یهویی شنید، از افکارش بیرون اومد.چرخید و خواهر جید رو دید.بهش لبخند میزد و سمت تایپ رفت و روی صندلی تارن نشست .

تایپ : دنبال تارن میگردین ؟ اوناهاش ...

اونجاست!

تایپ به سمت استیج اشاره کرد .

ترجمه رمان تارن تایپ فصل اولWhere stories live. Discover now