Chapter 26 (+18)

108 3 0
                                    

چپتر ۲۶ : همونجا وایستا

اشتباه بود اگه تایپ میگفت الان با تمام وجودش ترسیده ؟

وقتی داشت اون پیام رو توی لاین ارسال میکرد اضطراب داشت

.نه... از جواب تارن نمیترسید .

وقتی گفته بود «بیا تمومش کنیم.» اون از چیزایی که در تمام این مدت باهم گذرونده بودن، نمیترسید .

بخاطر حجمی از گنگی که به سراغش اومده بود، نگران بود .

اون هنوز از ارسال یه پیام برای تموم کردن همه چیز امتناع میکرد .

با اینکه تایپ به خودش بارها گفته بود که دلیل بودنش با تارن، عملکرد عالی اش توی تخته ولی در نهایت بدون اینکه بدونه خودش رو وارد دنیای جدیدی کرده بود که در اون لذت توی تخت فقط به رابطه زن و مرد منتهی نمیشد.

بلکه مرد و مرد هم میتونستن درجه دیگه ای از لذت رو تجربه کنن ولی شبیه مرد و زن نیست .

«یه روز اگه پارتنر زندگیم رو پیدا کنم و کسی رو پیدا کنم که عاشقش بشم، باید مسیر هامون رو از هم جدا کنیم.» الان وقتش رسیده بود و تارن اخیرا مود بدی داشت. تایپ میخواست از این بعنوان بهونه استفاده کنه و دلیلی برای جدایی شون بیاره ولی هیچوقت فکرشو نمیکرد که نتونه اینکارو انجام بده.

اره! تایوات واقعا نمیخواست با تارن تمومش کنه. تارن اولین مرد گیی بود که تایپ دوست داشت بهش نزدیک باشه .

اولین پسری بود که اعتراف میکرد، ادم خوبیه و اولین پسری بود که به تایپ حس متفاوت بودن ادمای گی رو داده بود.

درواقع با تارن بود که تایپ فهمید همه گی ها شبیه هم نیستن .

و اون اولین مرد گیی بود که صادق و وفادار بود .

تارن ،برای تایپ، اولین موجود و مهمترین چیز ، تنها کسی بود که بهش حس خوب داده بود. حس خوب درباره گی بودنش ...

تایپ دوست داشت مثل یه بیبی چسبیده به تارن باشه. وقتی باهاش غذا میخورد ،وقتی باهم پیاده روی میکردن، لحظات خوبی رو داشت. و تارن تنها کسی بود که تایپ دوست داشت باهاش توی یه تخت بخوابه .

همیشه حسرت چنین رابطه ای رو میخورد .

تایپ به خودش اینارو میگفت ولی اتفاقی که دیشب افتاد، باعث شد در برابر مقاومت درونی اش پیروز بشه و به خودش بگه که نیازی به یه مرد نداره تا بیاد و براش حسودی کنه.

کارایی که تارن میکرد فراتر از رابطه شون بود. طبق قرارداد عمل نمیکرد و جوری با تایپ رفتار میکرد که انگار تایپ متعلق به اونه.

این چیزی بود که تایپ نمیتونست باهاش کنار بیاد چون هیچوقت خودش رو متعلق به کسی نمیدونست. اون شی نبود که متعلق به کسی باشه .

ترجمه رمان تارن تایپ فصل اولDonde viven las historias. Descúbrelo ahora