Part 22

187 54 95
                                    

بی سر و صدا از اتاق بکهیون بیرون اومد و توی اون تاریکی با هر بدبختی ای که بود خودش و به اتاق کناری رسوند.
با احتیاط دستگیره ی در و پایین کشید و وقتی از قفل نبودنش مطمئن شد نفس راحتی کشید و روی نوک انگشتاش قدم برداشت تا خودشو کنار تخت برسونه.
فضای اتاق برخلاف راهرو،  بخاطر تابیدن نور ماه روشن بود.
پتوی تو بغلش رو بیشتر از قبل به خودش چسبوند و آهسته به تخت نزدیک شد.

+جونگ؟

+میشه من امشب کنارت بخوابم؟

+جونگینی؟

+نینی بیدار شو!

وقتی کوچک ترین صدایی از جونگین نشنید تصمیم گرفت پتو رو از روش کنار بزنه بلکه اینجوری بتونه اون خرس خوابالو رو بیدار کنه.

با کنار رفتن پتو ترسیده جیغ کشید و بخاطر هول شدنش، پتویی رو که همراه خودش آورده بود توی صورت جسم روی تخت که با چشمهای خمار بهش خیره شده بود، پرت کرد و سعی کرد فرار کنه ولی پاش به گوشه ی تخت گیر کرد‌ و تعادلش و از دست داد. چشمهاشو بست و هر لحظه منتظر بود با سر بره تو زمین.

ولی قبل از اینکه پخش زمین بشه دستی دور سینه ش حلقه شد و دست دیگه ای زیر شکمش قرار گرفت و نگهش داشت.

وحشتی که به جونش افتاده بود قدرت تجزیه تحلیل و ازش گرفته بود. با فکر اینکه ممکن بود روی شکمش بیفته و بچه رو از دست بده، نفساش بی اختیار تند شدن و ضربان قلبش به شدت بالا رفت.

-چیزی نیست، گرفتمت..گرفتمتون.

با وجود دورگه بودن صدای سهون و نفس نفس زدنش، زمزمه هاش تا حدی ذهن آشفته ی کیونگسو رو آروم کرده بودن که خودشو بیشتر از قبل تو آغوش سهون رها کنه.

حتی وقتی صدای در و شنید هم نای تکون خوردن نداشت.

+قربان من صدای جیغ شنیدم همه چی رو به راهه؟!
-آره فقط برو یه لیوان آب بیار..زود باش.

بعد از رفتن خدمتکار، کیونگسو رو روی دستاش بلند کرد و با ملایمت، درست مثل یه شی شکستنی روی تخت نشوندش.

با اومدن خدمتکار لیوان و ازش گرفت و کیونگسو رو بغل کرد. لیوان و روی لباش گذاشت و با احتیاط بهش آب داد.

-حالا آرومتر نفس بکش..آروم.
+س..سهون اگه..اگه تو نبودی..اگه نمیگرفتیم..اگه میفتادم..جلی بین..
-ششش آروم باش..کی گفته قراره نباشم؟ من همیشه مواظبتم، درست مثل یه فرشته ی نگهبان..هرجایی که باشی میام حتی اگه خودت نخوای..الانم همین جا کنار خودم میخوابی.

کیونگسو چیزی نگفت فقط بدون اینکه دوبار فکر کنه پشت به سهون دراز کشید و تو خودش جمع شد و لبخند عمیق سهون و که کنارش دراز کشید و از پشت بهش چسبید، ندید.

-بکهیون تو خواب لگد میپرونه؟
+نه
-نکنه اذیتت کرده برم تخماش و بکنم؟!

+نه بابا بیچاره خیلی آروم خوابیده چی کارش داری.
-قرار بود امشب و رو تخت اون بخوابی. چی شده که این وقت شب با یه پتو تو بغلت اومدی اینجا؟

𝒀𝑶𝑼 𝑨𝑵𝑫  𝑶𝑵𝑳𝒀  𝒀𝑶𝑼💫Where stories live. Discover now