Part 18

184 63 118
                                    

سردرد امونش و بریده بود. به محض برگشت به عمارت، کیف و کتش رو تو بغل خدمه انداخت و به سمت اتاقش پا تند کرد. فقط یه نفر بود که میتونست آرومش کنه..یه نفری که بعد از باز کردن در اتاق با جای خالیش رو به رو شد.

با خودش گفت حتما رفته یه چیزی بخوره..اخیراً کیونگسو زود به زود گرسنه میشد برای همینم تایم زیادی رو صرف موندن تو آشپزخونه و ناخنک زدن به غذاها و خوراکی های مختلف میکرد. ترجیح داد منتظرش بمونه تا برگرده. دکمه های لباسشو باز کرد و روی تخت ولو شد. بعد از گذشت چند دقیقه صبرش به سر رسید. خواست از جاش بلند بشه که صدای در اومد.

-بیا تو
+قربان..ی..یه اتفاقی افتاده.
-چی شده چرا نفس نفس میزنی؟ کیونگسو هنوز پایینه؟
+کیونگسو شی نیستن قربان..خانم جانگ میگه از عصر که رفتن بیرون هنوز برنگشتن!

-برنگشته؟! تو چشم من زل زدی میگی کیونگسو هنوز برنگشته؟ کیا همراهش رفتن؟ زنگ بزن ببین کدوم گوری موندن.
+خب..راستش چجوری بگم..

قبل از اینکه صبر سهون لبریز بشه، خانم جانگ که تا الان داشت از پشت دربه حرفاشون گوش میداد وارد اتاق شد.

+قربان کیونگسو شی تنها رفت.
-گفته بودم مواظبش باشین نگفته بودم؟! گفتم حداقل دو نفر همیشه همراهش باشن بعد شما چی کار کردین؟! گذاشتین تنها بره!

-اصلا کجا رفته؟؟
+نمیدونم قربان چیزی نگفت..فقط از صبح که بیدار شد خیلی حالش خوب بود. حتی قبل از اینکه بره بیرون از آشپزا خواست داکگنجئونگ رو به منوی شام امشب اضافه کنن.

-چرا باید تا شام صبر کنه؟ نکنه اون آشپزای بی مصرف نتونستن از پس یه غذای ساده بر بیان.
+نه نه اتفاقا اونا به کیونگسو شی اطمینان دادن که هر زمانی بخواد میتونن براش آماده کنن ولی کیونگسو شی گفت منتظر میمونه تا با هم شام و میل کنید..قرار بود قبل از صرف شام برگرده ولی هنوز برنگشته!
-حتما با بکهیونه..اون همیشه مثل کنه میچسبه به کیونگسو.

بی طاقت شماره ی بکهیون و گرفت. در کمال تعجب بعد از چند تا بوق تماس ریجکت شد.
چند بار دیگه شماره رو گرفت تا بالاخره بکهیون جواب داد.

+ببین بدبخت..از اونجایی که حدس میزنم هیچ ایده ای درباره ی صاحب اون گوشی ای که دزدیدی نداشته باشی و منم قلب خیلی مهربونی دارم،  بهت میگم برگرد خیلی آروم بذارش سر جای قبلیش تا کسی نفهمیده .
-میتونی برای دو دقیقه هم که شده مزخرف نگی؟

+سهون؟! واقعا خودت بهم زنگ زدی؟ چی باعث شده این افتخار بزرگ نصیب من بشه؟ نکنه دارم میمیرم؟!
-مسخره بازی درنیار بکهیون اصلا اعصاب ندارم..گوشی رو بده به کیونگسو.

+نصف شبی شوخیت گرفته؟! به جای اذیت کردن بگو ببینم چی شد؟
-چی میگی احمق..چی چی شد ؟

+ای بابا..کیونگسو قول داده بود وقتی برگشتین بهم خبر بده ولی زد زیر قولش منم گفتم حتما مطب دکتر شلوغ بوده به هر حال فصل فصله جفت گیریه و گویا مردم این روزا به کاندوم اعتقادی ندارن. اصلا چرا خودش بهم زنگ نزد؟  نکنه دکتر هنوز بهتون نگفته جنسیتش چیه.

𝒀𝑶𝑼 𝑨𝑵𝑫  𝑶𝑵𝑳𝒀  𝒀𝑶𝑼💫Où les histoires vivent. Découvrez maintenant