جونگکوک دستش رو پس کشید اما تهیونگ رهاش نکرد و اونو سمت خودش کشید و اروم دستش رو بوسیدو گفت_: می خوامت پسرک سکسی
جونگ کوک مثل کسانی که هیپنوتیزم شدندبه اون خیره موند و اجازه داد تهیونگ سینه لختش رو به سینه لرزان اون بچسبونه و اونو به دیوار فشار بده
+:چکار داری میکنی؟
صدای جونگ کوک خیلی ضعیف بود.تهیونگ با انگشت چانه اونو بلند کردو گفت_:هر جا بگی بسه،دست نگه می دارم
و سرش روخم کردجونگ کوک تمام اعضای بدن اونو روی خودش حس می کرد و نمیتونست
نفسش رو کنترل کنه
_: تهیونگ
اسمش رو صدا زد و مچ دستش رو گرفت
تهیونگ لبهاش رو جلو اورد وگفت_: بازم بگو...بازم اسممو صدا کنفاصله دهان شون به چندسانت رسید وجونگ کوک به نفس نفس زدن افتاد تهیونگ لبخند زد.
جونگ کوک جلوش رو نمی گرفت .
با لحن شهوت انگیزی زمزمه کرد_:خیلی دوست دارم ببوسمت جونگ کوکنگاه جونگ کوک بیصبرانه روی لب های اون چرخید و متوجه شد چقدر دوست دار تهیونگ این کار رو انجان بده
تهیونگ با اینکه قصد داشت اونو اذیت کنه ولی حال خودش بدتر از جونگ کوک بود.
قلبش مثل بمب ساعتی میزد و کل تنش می لرزیدو بدتر از همه می ترسید که جونگ کوک متوجه تحریک شدنش بشه
"لعنت به این پسر چرا جلومو نمی گیره"
نگاهش روی لبهای صورتی رنگ جونگ کوک چرخید"وای خدااااواقعاً دوست دارم ببوسمش"
جونگ کوک گرمای نفس تهیونگ رو روی لبهای خودش حس کرد و فهمید اگر
جلوش رونگیرد اونو میبوسیه
"نکن...لطفاً"
دلش نمی خواست چیزی بگه ولی مجبور بود چون....
تهیونگ سر جا ماند.
جونگ کوک هنوز نفس نفس میزد تهیونگ نگاهش رو از لب های اون به چشمان خمارش برگردوند. انقدر نزدیک بودند که میتونستند همدیگر رو توی
مردمک چشم هم ببینن.
تهیونگ می خواست داد بزند"چرا جلومو گرفتی "
وجونگ کوک میخواست داد
بزنه"اگرجلوتو نمی گرفتم خودمو می باختم"تهیونگ عقب کشید وجونگ کوک به دیوار دست انداخت تا خودش رو سرپا نگه دار
تهیونگ سر برگردوند و نفس عمیقی کشید وتو دلش نالید"اگرجلومو نمی
گرفتی همینجا تصاحب میکردم کوچولو من "
بچه ها؟کجایید؟
مارک وارد استخر شده بود و اونا رو صدا میزد
تهیونگ تی شرتش رو برداشت و به
سمت دوش دوید
اما جونگ کوک که نمیتونست روی پاهاش بایستد پس خودش روی نیمکت انداخت و به مارک و بقیه که
همراه اونوارد استخر میشدند، با سر سلام داد زانوها و قلبش می لرزید و
گونه هاش می سوخت
♡♡♡♡♡"اوه خوش اومدی داداش کوچیکه خودم"
یونگی در خانه روبعد از ورود تهیونگ
بست و باهم به سمت حال رفتن
تهیونگ داخل شدو نگاهی به اطراف کردو گفت _:چه خونه بزرگ و قشنگی داری! مبارکهیونگی به طرف آشپزخانه راه افتادو گفت:یادم نبود تو اینجا رو ندیدی
تهیونگ دنبالش راهی شدو گفت:تنهایی حوصله ات سر نمیره هیونگ؟

YOU ARE READING
💜bad_boys💙
Фанфикکاپل اصلی = vkook کاپل فرعی= yoonmin ژانر= رمنس، مدرسه ای(دانشگاه)، اسمات، روزمره، انگست ~~~~~~~~~~~~~~~ جئون جونگ کوک پسر لجبازی که عاشق خوش گذرونی با دوست هاش وحالا چی میشه اگه جونگ کوک ما به اصرار ناپدرش به دانشگاه پزشکی بره تا بتونه صاحب بیمارس...