*کاور
تولد جین هیونگ مون مبارررکککک
🎂🎂🎂🎂💓💓💓💓💓💓🎂🎂🍭🍬🍬🍬🍬🍭🎂🎂💓💓💓🍇🍇🍇🍇🍇جونگ کوک +
تهیونگ _
جیمین €
یونگی ÷
مارک ()آنچه گذشت
جیمین فرصت پیدا نکرد مانع شود و همه موافقت کردندوارد حیاط شدن و جونگ کوک بازوی جیمین رو گرفت و گفت +: تو چت شده؟
جیمین بازویش را پس کشید وبا حرص گفت €:هیچی...فقط حوصله ام سر رفت!
جونگ کوک متعجب شد و گفت +:آخه چرا؟دور هم خوش می گذشت!
جیمین با خشم به او خیره شد +:جدی؟پس خوش میگذشت؟
جونگ کوک جواب نداده
مارک نگاهی به جیمین کردو گفت(:آره خب مگه چیه؟)جیمین راه افتاد و گفت € :پس هفته بعد هم امیدوارم بهتون خوش بگذره"
اینبار هیونجین غرید :یعنی چی؟تو نمیایی؟
€: مسلمه که میام
جیمین ایستاد و نگاهی به جونگ کوک کرد و ادامه داد €:محاله شما دو تا
رو تنها بذارمجونگ کوک سعی کرد لبخند بزند اما در مقابل نگاه جدی وخشگمین جیمین
لبخندش خشک شد.مارک و هیونجین به هم نگاه کردند و جیمین برگشت و دور شد.
****************مارک پوفی کرد و گفت :(کی حال داره توی این هوای سرد شنا یاد بگیره؟)
هیونیجن که داشت در ساکش دنبال مایو میگشت پوزخندی زد و گفت :برای جلسه اول خیلی زوده بچه ها ما رو لخت ببینن
جیمین نگاهی به جونگ کوک کرد و گفت € :پس برادر داره؟!
جونگ کوک که هنوز برای لخت شدن دودل بود سری تکون داد و گفت :آره...ولی توی دانشگاه کلی
استاد هست که اسم و فامیلی خیلی هاشو هنوز نمی دونیم!مارک که داشت لخت میشد و گفت( :پیدا کردنش کاری نداره!
جونگ کوک سری تکون داد و گفت: +نه نیاز ندارم...فقط کنجکاو شدم!
هیونجین نگاهی به جونگ کوک کرده و گفت :چرا لخت نمیشی؟
جونگ کوک با شرم زمزمه کرد+ :می دونید که...من نمی تونم شنا کنم
هیونجین ابروی بالا انداخت و گفت : خب اینجا میتونی یاد بگیری
جونگ کوک سری به معنی نه تکون داد و گفت : +مشکل من یادگیری نیس مشکل من آبه
جیمین ،لخت بطرفش آمد و به بلوزش اشاره کردو گفت €:الاقل اینو در بیار حالشو ببریم
جونگ کوک خندید و گفت +:لوس نشو
یکی از دانشجو ها که از اول در رخت کن بود نگاهی به اون ها کرد و گفت “:مهم نیست شنا بلدی یا نه !
گفتند همه باید مایو بپوشند..جیمین دکمه های بلوز جونگ کوک را چسبید و با لبخند شیطونی گفت :شنیدی؟پس لخت شو
جونگ کوک دستانش را گرفت تا مانع شود .جیمین بدون اهمیت داشت دکمه
های او را باز میکرد.دستانش از شوق دیدن تن جونگ کوک می لرزید.در این حین تهیونگ با دنیل وارد رخکن شدند.جونگ کوک با دیدن او لحظه ای بی حرکت شد و نگاه تهیونگ بر او چرخید .جیمین از این فرصت استفاده کرد و بلوزش را از شانه هایش پس زد .
تن بلوری جونگ کوک مقابل چشمان تهیونگ درخشید.
همه افرادی که داخل رخکن بودند کف زدند و جونگ کوک ناراحت شد+ :ولم
کن چیم ...و بطور جدی با او وارد بحث شد تا دوباره بلوزش را بپوشداین صحنه تهیونگ را بی دلیل
عصبی کرد بطوری که نتوانست بماند و رو به دنیل گفت_ :بریم اونیکی رخکن!
با خروج آنها، جونگ کوک با یک حرکت جدی جیمین را عقب هل داد و از رخکن
خارج شد.
~~~~~~~~~
یونگی همین جور که جلوی استخر قدم میزد نگاهی به دانشجو ها انداخت و گفت ÷ :سلام به همتون .من مربی تربیت بدنی شما یونگی هستم.....
با دیدن لباسهای جونگ کوک کمی مکث کرد ولی چیزی نگفت و ادامه داد ÷:من همیشه برای جلسه اول شنا رو انتخاب
میکنم چون نسبت به بقیه ورزش ها جذاب تره..هیونیجن پوزخندی زد و زیرلب زمزمه کرد:اینو از جونگ کوک بپرسید!
یونگی نمی توانست نگاهش را از جونگ کوک بگیرد پلک عمیقی زد و گفت ÷:خب کیا شنا بلدند؟
دست همه بجز جونگ کوک و دانشجوی نحیفی از ته صف بالا رفت .تهیونگ از
روبرو نگاه کجی به جونگ کوک انداخت و گفت _:چند سالته کوچولو؟جونگ کوک با شرم غرید +:به سن ربطی نداره من از شنا خوشم نمیاد..
تهیونگ خنده تمسخرآلودی کردو گفت _ :خوشت نمیاد یا میترسی؟
افراد اطرافش خندیدند. یونگی به جونگ کوک و آن یکی پسرک اشاره
کرد و گفت ÷:خیلی خب شما دو
تا برید اون یکی استخر منتظر من بشید .بقیه برای یه مسابقه تستی آماده بشندجونگ کوک رفت ولی جیمین وتهیونگ با نگاه بدرقه اش کردند .یونگی از
همکارش خواست نتایج تست را ثبت کند و خودش به استخر تازه کارها رفت و نگاهی به اون دو کرد و گفت :÷خب
مشکل شما دو تاچیه؟دانشجو نحیف گفت:برای من فرصت برای یادگیری پیش نیومده
یونگی رو به جونگ کوک کرد تا جواب او را بگیرد .جونگ کوک گفت +:من یه
جور مشکل ریه دارم.وقتی وارد آب میشم احساس خفگی میکنم
یونگی لبخند زد ÷:فکرکنم این مشکل روحی باشه نه ریه !بیایید با هم یه
امتحانی بکنیم
جونگ کوک با ترس سر تکان دادو گفت +:خیلی سعی کردم ولی نتیجه نداد
یونگی رو به همان پسرک کردو گفت÷ :تو برو توی آب منتظر باش... نترس عمقش
کمه
پسرک وارد آب شد و یونگی به جونگ کوک نزدیک شد و گفت ÷:چطوره یه بار هم بامن امتحان کنیم
جونگ کوک با دودلی به آب نگاه کردو گفت:+ هر نوع ورزشی بگید حاضرم انجام بدم اما اینو... نهیونگی دست ظریف جونگ کوک را گرفت و گفت ÷:فقط همین یه بار...باشه؟
جونگ کوک کمی بهانه اورد و گفت :+اما آخه من...لباسام...
یونگی وسط حرفش پرید و گفت :÷من منتظر می مونم برید بپوشید بیاییدسلام
امیدوارم این پارت دوست داشته باشین 🖤💜💜🖤🖤💜💜
ببخشید که چند وقت نبودم ولی اگر حمایت کنید زود زود آپ میکنم
![](https://img.wattpad.com/cover/277650147-288-k489836.jpg)
YOU ARE READING
💜bad_boys💙
Fanficکاپل اصلی = vkook کاپل فرعی= yoonmin ژانر= رمنس، مدرسه ای(دانشگاه)، اسمات، روزمره، انگست ~~~~~~~~~~~~~~~ جئون جونگ کوک پسر لجبازی که عاشق خوش گذرونی با دوست هاش وحالا چی میشه اگه جونگ کوک ما به اصرار ناپدرش به دانشگاه پزشکی بره تا بتونه صاحب بیمارس...