« هشدار اسمات لازمه برای این پارت؟ »
صدای آهنگ خوندن جیمین کل حموم رو پر کرده بود و او با سرزندگی مشغول تمیز کردن بدنش بود
دستگیره ی در حمام توی سکوت چرخید و شخصی با موهای مشکی رنگ و پوست رنگپریده ای، بدون اینکه جیمین متوجه شه، وارد حموم شد و به دیوار نم دار حموم تکیه داد و از میون هوای بخار کرده ی حموم، مشغول نگاه کردن به جیمین شد
لحظه ی ورود مرد مو مشکی برابر بود با اخرای حموم پسر مو بلوند- با رگه های قرمز-
جیمین از جاش توی وان بلند شد و راه اب رو باز کرد تا آب توی وان خالی شه همونطور که با خوندن اهنگ قِر و چرخشهای ریزی به کمر و باسنش میداد، حوله ای که به دیوار آویزون بود رو برداشت و دور کمرش بست
« پارک جیمین اون حوله ی اضافه رو بردار یه مانع مزخرف شده برام »
جیمین با شنیدن صدای گرفته و خش داری-و البته جذابی که حتی با گوش دادن بهش هورموناش بهم میخورد- از جاش پرید به سرعت سر جایش چرخید تا متوجه شه چه کسی بودن اینکه خودش بفهمه وارد سوییتش شده
با دیدن شخص رو به روش برای لحظهای سر جاش خشک شد
شخصی که رو به روش بود آدم بود؟ این سوال حتیٰ قبل از اینکه از خودش بپرسه چشکلی مرد مو سیاه رو به روش وارد حموم و سوییتش شده، از ذهنش عبور کرد
روی سر مرد مو سیاه گوش های سیاهی بودن، مثل گوش های گربه ی سیاهیای که با خودش تا خونه آورده بود، و یکی از چشماش سبز بود، هم رنگ چشم های سبز ناجیاش
دم سیاه رنگی که مدام حرکت میکرد از پشتش پیدا بود، هیچ ولی بقیه ی اجزای بدن و صورتش شبیه آدمیزاد بود
جیمین چند قدم عقب رفت و با تعجب به انسان گربه نمای رو به روش نگاه کرد و حوله رو دور بدنش محکم تر گرفت
« تو کی ای اینجا چیکار میکنی؟؟ »
شخص مو مشکی، لبخند کجی روی لب های باریکش نشوند و تکیه اش رو از دیوار نم دار گرفت
« خودت گفتی به کسی که از دستشویی نجاتت میده میدی اونم نه یک بار بلکه سه بار اینطور نیست جیمینی؟ »
« نباید زیر حرفت بزنی پسر هر چند الآنم خیلی ازت ممنونم بابت شیری که بهم دادی ولی من بخاطر خودت اومدم و اومم شیری که قراره بین پاهات باشه؟ »
چشمای پسر کوچیکتر گرد شد و برای بار دیگه به چشم سبز، گوش و دم پسر رو به روش نگاه کرد
فهمیده بود شخص رو به روش کیه! گربه ای که خیال میکرد ناجیشه و خوششانسی روزشه ولی نبود ..
برای جیمین انسان شدن یک گربه ی سیاه غیر قابل باور بود و خیال میکرد که توسط مردمی که دوربین مخفی ضبط میکنن، بازی داده شده ولی هر چقدر میگذشت متوجه میشد که هیچ دوربینی اون اطراف نیست و فقط خودشه و پسر عجیب رو به روش
با خشم رو به دو رگه ی مو مشکی پرسید
« تو- تو واقعا چی ای؟ مگه اینجا دنیای امگاورسه که یه گربه- آدم بشه مسخره کردی منو ؟؟ »
پسر مو مشکی چند قدم جلو گذاشت و فاصلش رو با پسر عصبانی و کمی ترسیده ی رو به روش، از بین برد
با دست کشیدش که رگهای پررنگی تزئینش کردن بودن، دست پسرک مو بلوند رو گرفت و بالا آورد و روی سرش گذاشت و با صدای خسته اش گفت
« خودت از نزدیک ببین جیمینی.. این گوشا واقعین »
« هاه نگاه کن من همون گربه ام- گوشام واقعیه کنده نمیشن.. اما باور کردن یا نکردنش با خودته »
دست آزاد پسر مو مشکی پشت کمر پسر مو بلوند که قدش چند سانتی متر ازش بلند تر بود رفت و دور کمرش حلقه شد و پسر رو سمت خودش کشید
همونطور که موقع حرف زدن باهاش لب هاش به لب های پسر که خشمش کمتر شده بود، کشیده میشد گفت
« الان وقتشه به حرفت عمل کنی اینطور نیست؟ »
ذهن جیمین مشغول شده بود اون خیلی وقت بود با کسی نبود، شخص رو به روش با اینکه شبیه یک منحرف بود اما قیافه ی جذابی داشت و کاملا با تایپ ایدهآلش برابری میکرد و از همه مهم تر اون یه گربهی انسان نما- یا یک انسان گربه نما بود، چیزی که توی نوجوانی و حتی الان عاشقش بود و همیشه تصورش رو میکرد ولی اون شخصیتشو نمیشناخت
با بوسیده شدن لباش از طرف پسر مو مشکی از توی فکر بیرون اومد و سرشو عقب کشید و با چشم های درشتش به پسر دو رگه نگاه کرد
نگاه جیمین بین لب ها و چشم های دو رنگ پسر دو رگه در حال گردش بود و با تردید پرسید
« اگه نخوام انجامش بدیم چی؟ »
پسر دو رگه نفسشو بیرون دادو سرشو به نشونه ی تاسف تکون داد
« حتی باسن قشنگت هم نمیتونه بذاره متجاوز شم انجامش نمیدم کلی کتبوی و پسر دیگه هست مینی »
مو مشکی بعد از زدن این حرف با خودش فکر کرد
« هر چند واقعا تو بهترینی »
و بعد دستش رو از کمر لخت و نسبتا خیس پسر برداشت
تصمیم داشت عقب بکشه که جیمین مانعش شد
پسر قد بلند ترِ مو بلوند دستاش رو دور گردن پسر دو رگه حلقه کرد و بدون فکر لباش رو روی لباش گذاشت
مهم نیست چی میشه حداقل میدونم که متجاوز » نیست همین کافیه »
بین بوسشون، پسر قد بلند تر این فکرو با خودش کرد و بیشتر خودشو به پسر دو رگه چسبوند
دستای پسر دو رگه روی کمر مو بلوند نشست و پاش، بین پاهای لخت پسر که فقط یک حوله پوشونده بودنشون قرار گرفت و هر از گاهی با زانوظ فشار هایی به عضو هارد شده ی مو بلوند میداد
صدای بوسشون و ناله های بم و ریز دو پسر توی حموم میپیچید
پسر دو رگه از جیمین جدا شد تا به هر دوشون مهلت نفس کشیدن بده و توی همون حالت، دکمه های پیرهن نخیِ سیاه رنگش رو باز کرد و درش آورد و بعدش شلوارش رو
جیمین همونطور که نفس نفس میزد پرسید
« تو اسم منو میدونی ولی من نه اسمی داری؟ »
پسر دو رگه خنده ی صدا داری کرد و برگشت سمت مو بلوند
« هی جیمینی چیزی واقعا راجب کتهیومنا و دنیاشون نمیدونی معلومه که اسم دارم »
نزدیک جیمین شد و سرشو برای بوسه ی جدیدی جلو برد
« یونگی، مین یونگیام ولی چیزای دیگه هم میتونی صدام بزنی بیبی، میدونی؟ »دوباره بوسه ی جدیدی رو شروع کردن، گوشای جفتشون قرمز شده بود و چشمهاشون خمار
لبای جفتشون متورم و خون مردن شده بود و دیگه مثل قبل خشک نبودن
توی حموم، بین بخار ها، بدن هاشون بین هم میپیچیدن و صدای ناله و برخورد بدنهاشون بهم فضای حموم رو تموما پر کرده بودبعد از گذشت دقیقهها، صداهاشون خاموش شد
یونگی بدن بیحال شده ی جیمین رو بین دست هاش گرفت و بوسه ای روی کتفش گذاشت و به بدن پر از کبودیش نگاه کرد و لبخند کمرنگی زد
دوش آب رو باز کرد و بعد از تنظیم دمای آب همراه با پسر مو بلوند خسته زیر آب رفت
پسر دو رگه به بینیش چینی داد، هیچ وقت از حموم کردن خوشش نمیومد ولی در عین حال از کثیفی متنفر بود پس باید حموم میکرد
با شنیدن صدایی از جیمین افکار توی مغزش راجب مسخره بودن حموم رو کنار گذاشت و شروع کرد به شستن کام های باقی مونده ی روی بدنِ پسر
جیمین لب هاشو جمع کرد و غر غر ریزی کرد و بعد دوباره چشم هایش رو روی هم گذاشت
« جیمینی رفتارت تو کالج نشون نمیداد انقد راحت خسته بشی بعد از یه دور و دوبار ارضا شدن »
« هنوز دو دور دیگه مونده هاا »
با یا شدن و گرد شدن ناگهانی چشمای جیمین خنده ای کرد و گفت
« شوخی کردم انجامش نمیدیم لازم نیست پنیک کنی هر چند تا چند مین پیش خیلی هورنی بودی »
مغز پسر مو بلوند خسته بود برای تجزیه تحلیل حرفای دو رگه پس فقط به گفتن هومی بسنده کرد و دوباره چشم هایش رو بست
یونگی تن پوش زرد رنگ جیمین رو تن پسر خسته کرد و بندش رو دور کمرش بست و با دیدن لب های صورتی و جیمین میون کلاه تن پوش زرد رنگ و موهای زردش، نتونست خودش رو کنترل کنه و لپ جیمین رو نرم بوسید
پسر دو رگه برای خودش یکی از حولههای سفید که دستنخورده بنظر میومد رو برداشت و پوشید
جیمین رو برانکارد بغل کرد و هر دو از حموم اومدن بیرون
بعد از اینکه یونگی جیمین رو روی تخت نشوند، خودش گوشه ی تخت نشست و مشغول نگاه کردن به پسر رو به روش- که با تنپوش و رنگ موهاش شبیه جوجه شده بود شد-
گوش های پسر دو رگه آویزون شدند و با تن صدای آرومی گفت
« من همیشه از دور بهت نگاه میکردم پارک.. بعضی وقتا تو کالبد انسانیم بعضی وقتا گربه تنها فرصت نزدیکیم بهت اینجوری بود وگرنه دوست داشتم نمیدونم عاشقانه و با اجازه ی کامل تو این کارو انجام بدیم؟ اما نمیتونستم این فرصتو از دست بدم »
« حتما الآنم احتمالا باید برم نه؟ کاش دوست پسرم بودی »
بعد از تموم شدن حرفش آهی کشید و از روی تخت بلند شد
قبل از اینکه از اتاق جیمین خارج بشه، دستی مچ دستش رو گرفت
« یاا گربه ی احمق خیال کردی میزارم بکنیمو در بری؟ وقتی حست اینجوریه باید از منم حسمو بپرسی »
یونگی با چشمای گرد شده به قیافه ی کیوت جیمین که اخم میون ابروهاش بانمک ترش کرده بود نگاه کرد
بعد از اینکه متوجه حرف جیمین شد با تعجب و یکم امید گفت
‹‹ ولی من دو رگم انسان نیستم.. حتی کامل نمیشناسیم ››
جیمین یونگی رو سمت خودش کشید، زمانی که یونگی روی تخت افتاد خودش رو بهش چسبوند و سرش رو روی قفسه ی سینه ی یونگی گذاشت
« پس دوست پسرم شو و خودتو بهت ثابت کن »
« ثابت کن من اونقدرام بدشناس نیستم و قراره بهترین پارتنرو داشته باشم مین یونگی »
پایان - ~
ممنون که تا اینجا خوندید، این مینی فیک کادوی تولدِ « خورشید زیبای منه » بخاطر همین بدون توجه به شرایط ایران اپلودش کردمامیدوارم تا رسیدن سالگرد این مینی فیک ایران آزاد شده باشه و فعلا
- آجوشیِشما
20 آذر 1401
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝖲𝖺𝗏𝗂𝗈𝗋 𝖼𝖺𝗍
Kısa Hikaye[ Completed ] زندگی اون هول محور بدشناسی میچرخه ولی چی میشه اگه یکبار شانس همراهش باشه؟ مینیفیک-وانشات یونمین