چشم هاش رو روی هم فشار میداد و با تمام وجود تلاش میکرد اون صحنه ی مبهم رو بازسازی کنه
سیلور فاکس.. اولین باری نبود که این اسم رو میشنید..
وقتی به موتورش رسید کلید نقره ای رنگش رو از جیبش در آورد و با دیدن برق روی کلید جرقهی ریزی اونو به عمیق ترین نقطهق مغزش برد-
چند ثانیه توی سکوت خشکش زد و بعد آروم زمزمه کرد
_باید راجبش با یانگ حرف بز-قبل از این که بتونه جملش رو کامل کنه ضربهی جسم سختی به پشت سرش، تمام تصوراتش رو به تاریکیِ مطلقی دعوت کرد که شاید سال های طولانیای خواستارش بود، اما نه در اون لحظه.
______________
با حس ناگهانیِ سرمایی که توسط ریختن یک سطل آب یخ تمام بدنش رو احاطه کرد از خوابی که نمیدونست دقیقا چقدر طول کشیده بیدار شد
نفس عمیقی کشید و سعی کرد با دست چشم هاش رو خشک کنه که تازه متوجه عدم اختیارش شد
قادر به حرکت دادنشون نبود، چشماش هنوز بسته بودن اما میتونست حس کنه که هر کدوم از مچ هاش با فاصله قابل توجهی از دیگری با دستبند چرمی که به میز پیچ شده بودن و عضله هاش رو کاملا بی حرکت میکرد قفل شده بود_از دیدنت خوشحالم چوی یونجون
با شنیدن صدای کاملا آشنایی که البته توقعش رو نداشت سرش رو محکم تکون داد تا موهای خیسش از روی چشمهاش کنار برن و با پیچیدن دردی توی ناحیه سرش بخاطر ضربه ای که چندی پیش خورده بود هیس آرومی کشید و در نهایت چشم هاش رو باز کرد و با نگاه تیزی سوبین رو ملاقات کرد
پسر بلند قدی که دقیقا طرف دیگه ی میز نشسته بود و مشخصا پاهاش رو روی هم انداخته بود
انگشت هاش رو توی هم قفل کرده بود زبونش رو روی لبش میکشیدیونجون اینبار نفس آرومی کشید و بدون این که سرش رو تکون بده اطراف رو خیلی سریع از نظر گذروند
حدس میزد که سوبین علاقه زیادی به نشون دادن قدرتش داشته باشه ولی بردن یونجون به یه خرابه و بستنش توی اون حالت کمی بیش از اندازه بودقبل از این که چشم های نیمه بازش رو دوباره روی سوبین ثابت کنه به پسری که پشت سرش ایستاده بود نگاه کرد و لبخند کجی زد
هیونینگ، با تردید نگاهش رو از چهرهی خنثی یونجون گرفت و مشغول سرگرم کردن خودش با خط های روی زمین شد
پسر بزرگ تر میتونست حس کنه که نه خودش و نه هیونینگ به میل خودشون در اون مکان حضور نداشتناون سکوت زجر آور مدت دیگه ادامه چیدا کرد و تنها صدایی که توی اون لحظه به گوش میرسید صدای سوختن چوب توی سطل آهنی و بزرگ کنارشون بود تا این که بالاخره لب های سوبین از هم فاصله گرفت
_آه بیخیال یونجون فکر میکردم حالت چهرهی جذاب تری بهم نشون بدی
آروم از سر جاش بلند شد و با قدمهای شمرده سمت صندلی پسر بزرگ تر رفت و روی میز نشست،در واقع فقط کمی از وزنش رو روی میز انداخته بود.
YOU ARE READING
Make me +18
Fanfiction𝐅𝐈𝐂𝐓𝐈𝐎𝐍 •𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐌𝐚𝐤𝐞 𝐦𝐞 •𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭 , 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 , 𝐬𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 •𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐇𝐞𝐫𝐨