part ⁸

528 74 6
                                    

هیونگ، هیونگ!
با شنیدن صدای هیونینگ مردمکش رو توی حدقه چرخوند و سمتش برگشت
_چی میخوای؟

هیونینگ نفس عمیقی کشید تا هوا رو بعد از دویدن کل سالن برای رسیدن به سوبین به ریه‌ش برگردونه
+ چ..چرا؟ الان.. میخوای چی کار کنی؟

سوبین دستی بین موهاش کشید و قبل از این که کولش رو پشتش بندازه و سمت در خروجی بره زمزمه کرد
_بعد مدرسه میبینمت، نمیخوام بومگیو چیزی بدونه مفهومه؟

هیونینگ سرش رو تکون داد و بعد از بیرون رفتن سوبین دست هاش رو به زانوهاش تکیه داد و خم شد تا راحت تر نفس بکشه

_________________

پاهاش رو روی هم انداخت و ناخن انگشت شصتش رو بین دندوناش گرفت و به پرونده های روی میز خیره شد

نمیدونست توی موقعیت درستی قرار داره یا نه اما آقای یانگ تنها گزینه ای بود که میشد ازش استفاده کرد

از زمانی که کره رو ترک کرده بود زیاد اسمش رو نشنیده بود اما مطمئن بود پدر و مادرش قبل تمام اون اتفاقات، اعتماد بی حد و مرزی به وکیل خانوادگیشون داشتن و یونجون تا حدودی حضور همیشگی اون مرد رو توی خونه قدیمیشون به یاد داشت

با باز شدن در از فکر بیرون اومد و حواسش رو روی زمان حال متمرکز کرد

آقای یانگ همونطور که پرونده های بیشتری رو روی میزش میذاشت و دنبال یک مورد خاص میگشت پرسید
+موفق شدی بری خونتون رو ببینی؟
یونجون سرش رو تکون داد و زمزمه کرد
_ مطمئن نیستم میتونم اسمشو موفقیت بذارم یا یه شکست بزرگ

مرد بزرگ تر لبخند فیکی زد و آماده‌ی ادامه دادن شد اما یون این فرصت رو ازش گرفت
_واقعا نمیخوام راجب چیزایی که گذشته حرف بزنم

یانگ سوالش رو توی‌ گلو حبس کرد، سرش رو تکون داد و بالاخره پرونده ای که دنبالش بود رو از زیر بقیه بیرون کشید

+ببین یونجون تمام ارثی که برای تو توی کره باقی مونده به همون شکلیه که سیزده سال پیش پدرت برای تیم ما دسته بندی کرد و ازمون خواست تمام سهام شرکت های جاری و املاکی که توی منطقه غربی‌شهر قرار داره به مرور به نام تو بشه و بخش بزرگیش هم به پسرهای شریکش یعنی تهیون و اینهو برسه

یونجون دستی بین موهاش کشید و جلوتر رفت تا اسناد مکتوب و وصیت نامه‌ای که شخصا به دست پدرش نوشته شده بود رو ببینه

یانگ ادامه داد
+ما بعد از 18 سالگیت فرصت کافی برای انتقال تمام اموال به نامت رو داشتیم اما تنها چیزی که اینجا برای من خیلی عجیبه-

حرفش رو قطع کرد و یکی دیگه از فایل های قدیمی رو که قطر زیادی هم نداشت بیرون کشید، بازش کرد و جلوی یونجون گذاشت

+این سند...من هیچ وقت یادم نمیاد پدرت صاحب هتلی به نام  "سیلور فاکس" بوده باشه اما با توجه به مدارکی که توی دفترش پیدا کردم 17 سال پیش ساخت این هتل تحت عنوان "تولدِ یک سیلور فاکس" شروع شده و دقیقا سه سال بعد توی روز تولد 5 سالگی تو به اتمام رسیده

Make me +18Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang