part³

599 88 2
                                    

مرد سرش رو تکون داد و قبل از این که یونجون کاملا از اتاق خارج بشه گفت
+ در دسترس باشین آقای چوی

_______________________

با دیدن سه پسری که پشت یکی از میزهای کافه تریا نشسته بودن یکبار دیگه دستش رو محکم روی معدش کشید و چهره ی خستش رو با اخم کم رنگی نقاشی کرد
با قدم هایی که تقریبا روی زمین کشیده میشدن خودش رو به اولین صندلیِ خالی سر میز مورد نظرش رسوند و بی توجه به این که قراره سوال پیچ بشه نشست
محکم به پشتی صندلی تکیه داد کولش رو کنار صندلیش روی زمین انداخت، کلاه هودیش رو روی سرش کشید و بیشتر توی صندلی فرو رفت و قبل از این که کسی چیزی بپرسه با صدای جدی و شمرده ای گفت
_نمیخوام هیچی بشنوم
همین جمله کافی بود تا لب های هیونینگ که تازه برای پرسیدن سوالی باز شده بودن توی همون حالت خشک بشن و با گذاشتن یه تیکه استیک از طرف بومگیو توی دهنش خیلی بی صدا به حالت اول برگردن
بومگیو چاپستیکش رو روی زمین گذاشت و هوفی سرشار از کلافگی کشید
+کجا بودی؟
سوبین نگاهی به ظرف جلوش انداخت و با دیدن تیکه نونی که توش بود کلاه هودیش رو کمی عقب داد بدنش رو جلو کشید و مقدار کمی توی دهنش گذاشت
_اگه فقط یک روز نقش مامانمو بازی نکنی عالی میشه
بومگیو زیر چشمی نگاهی به تهیون انداخت که توی سکوت و با چهره ی پوکری غذاش رو میخورد
خیلی خوب میدونست اگر سوبین به حرف زدن با این لحن ادامه بده دوست پسرش تحملش نمیکنه
برای همین اینبار با صدای روشن تری گفت
+خب برنامه بعدازظهر چیه؟
سوبین همونطور که آخرین تیکه نون رو توی دهنش میذاشت و دوباره متوجه حس پیچش توی دلش میشد با صدای آروم و غیر منتظره ای جواب داد
_ یه بارِ مشروب جدید امروز میرسه، بابام خواسته واسه امضا کردن رسیدش توی کلاب باشم شما برنامتون چیه؟
هیونینگ بالاخره شونه هاش رو بالا انداخت و همونطور که موبایلش رو با یکی از دست هاش چک میکرد گفت
_من مشکلی ندارم که باهات بیام
قبل از این که بومگیو بتونه چیزی بگه تهیون بدون بالا‌آوردن نگاهش گفت
_ما هم مشکلی نداریم
و همین جمله کافی بود تا سوبین سرش رو بلند کنه و به پسر مو قرمز زل بزنه
پوزخند هیستریکی زد و گوشه لبش رو توی دهنش کشید
_خوشحالم که فکر میکنی میتونی به جای بومگیو هم تصمیم بگیری
این بار تهیون بدون ذره ای شک نگاهش رو مستقیما به سوبین داد
_خوشحالم که تصورت نسبت به روابط انقدر احمقانه هست که کل عمرت رو با بچ های یک شبه پر کنه
سوبین زبونش رو از داخل به لپش فشار داد و برآمدگی روی صورتش ایجاد کرد
_حس میکنم گاهی یادت میره با کی حرف میزنی

تهیون بدون این که نگاهش رو بگیره از بالا تا پایین صورت سوبین رو یکبار از نظر گذروند

+کی میخوای از توهم این که هر کاری ازت بر میاد-

با حس گرمای دست یک نفر روی دستش دیگه ادامه نداد
سرش رو سمت بومگیو برگردوند و با دیدن نگاه پر از خواهشش سکوت کرد

Make me +18Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ