در کمدش رو باز کرد و کمربندی که از قبل برای این کار آماده کرده بود رو برداشت
یک پارچهی تخت و دولایه که با ماسه پر شده بود و با بسته شدنش دور کمر سوبین باعث بالا رفتن وزنش میشد و بخاطر گشادی لباس آستین حلقهی ورزشیش به هیچ عنوان قابل رویت نبودبدون لحظه ای مکث وارد نزدیک ترین کلاس ممکن شد و لباسش رو در آورد و مشغول فیت کردن کمربند دور کمرش شد
_به نظرت اگه بفهمن، واست خیلی بد میشه؟
سر جاش خشک شده بود، چشماش رو بست و لب هاش رو روی هم فشار داد نفس عمیقی کشید اضطرابش رو تا حد قابل توجهی کنترل کرد و بی حسی رو به چهرش برگردوند
آروم سر جاش چرخید و با دیدن چشم های روباهی شکلی که از انتهای کلاس بهش خیره شده بودن تمام بدنش یخ کردپاهاش رو که روی میز گذاشته بود یکی پس از دیگری پایین آورد و با پوزخندی که چهرهی خونسردش رو بیشتر از همیشه تاکسیک جلوه میداد آرنجهاش رو روی میز گذاشت انگشتاش رو درون هم قفل کرد و ادامه داد
_زیاد باهوش بنظر نمیای.نگاهش رو روی بدن برهنه ی پسر رو به روش چرخوند و اینبار با ابرو هاش به پیرهن ورزشی که توی دستش بود اشاره کرد
_بنظرم کاملا روی کمرت فیت شده، میتونی بپوشیشپسر کوچک تر سعی میکرد ذهنش رو مرتب کنه، الان وقت سکوت کردن نبود اما هر حرف احمقانه ای هم میتونست به قیمت بالایی تموم بشه
+چوی یونجون، درسته؟
یونجون سرش رو آروم تکون داد
_فکر میکنم دورادور آشنا شدیم، نه؟ چوی سوبین.پسر کوچک تر خنده هیستریکی کرد
+مطمئنم اینطور نبوده وگرنه در حال حاضر جرئت نمیکردی اینطوری صحبت کنی.یونجون اخم کمرنگی کرد و از پشت میزش بلند شد
_عو.. بیخیال سوبین، اگه اینهو همچین چیزی رو بفهمه حتی پدر پولدار و مرموزتم نمیتونه به تیم بسکتبال برت گردونهچند قدم جلو رفت و شونه به شونهی سوبین ایستاد
_ و خیلی بده که من نمیتونم چیزی رو از اینهو مخفی کنم نه؟ خیلی بدهاما قبل از این که بتونه راهش رو ادامه بده با گرفتن بازوش توسط پسر قد بلندی که کنارش ایستاده بود لبخند واضحی زد و سرش رو پایین انداخت
+ سعی نکن با من بازی کنی
سوبین کنترلی روی لحن صحبت کردنش نداشت ،از بچگی به هر کسی که دلش میخواست دستور میداد و همین باعث میشد نتونه توی هیچ شرایطی تغییرش بده
_ من نمیخوام باهات بازی کنم سوبین، این تویی که همه چیزو بازی میبینی.
و قبل از این که پسر کوچک تر فرصتی برای جواب دادن داشته باشه کلاس رو ترک کرد
با بیرون رفتن یونجون سوبین دستهاش رو محکم روی میز جلوش کوبید و داد نسبتا بلندی کشید
خوب میدونست باید با یونجون چی کار کنه، اما الان زمانش نبود
شاید یونجون باهوش تر از اونی بود که بخواد به همین راحتی سوبین رو از تیم حذف کنه
در هر صورت باید در نظر میگرفت اگر سوبین به هدفش نرسه دیگه چیزی برای از دست دادن نداره
با این حال پیش رفتن بر پایه احتمالات در حال حاضر تنها راه پیش روی سوبین بود
__________________
YOU ARE READING
Make me +18
Fanfiction𝐅𝐈𝐂𝐓𝐈𝐎𝐍 •𝐍𝐚𝐦𝐞: 𝐌𝐚𝐤𝐞 𝐦𝐞 •𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐒𝐦𝐮𝐭 , 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 , 𝐬𝐜𝐡𝐨𝐨𝐥 𝐥𝐢𝐟𝐞 •𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐇𝐞𝐫𝐨