End part ᶜʰᵃᵖᵗᵉʳ ²⁰

82 3 1
                                    

توصیه میشه این پارت با موزیک روی پارت همزمان خوانده بشه
•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•-•

*ارتمیس*

موهام رو دور دستش پیچید و انداخت رو زمین که حولم از تنم در امد.

انتونی با داد گفت:من اون کسیم که دوستت داره مننن میفهمییی؟؟؟؟

محکم کشید توی گوشم:اون استفن عوضی چی داره که عاشق اونی ها؟؟؟؟؟

خوابید رو شکمم و دستامو محکم دورم با پاهاش گرفت منم خون گریه میکردم و التماس میکردم ولم کنه..

انتونی:تو باید مال منی باشی میفهمی؟؟؟؟؟

پشت هم میزد توی گوشم که یک صدایی از جلوی در شنیده شد:ولش کن انتونی

استفن بود سرم رو سمتش کردم و جیغ زدم:استفن کمککک

انتونی بغلم کرد و دویید سمت اسانسور و استفن پستش امد ولی بهش نرسید و در اسانسور بسته شد و من با تن لخت روی دوش انتونی بودم.
با پاهام بهش ضربه میزدم ولم کنه چون دستامو گرفته بود که منو یک دفعه اورد پایین و سرم محکم به دیواره‌ی اسانسور خورد و بی هوش شدم..

چشمام نیمه باز بود و صدای تیر و داد میومد بی جون چشمامو باز کردم و نمیدونستم چه خبره..به سمت چپم نگاه کردم که یک نفر دقیقااااا شبیه استفن درحالی که چشمای ابیش باز بود و نگاهم میکرد سمتم بود ، بدنم جون نداشت و نمیتونستم حرکت کنم و از دیدن استنفن توی اون حالت خشکم زده بود و به خودم می لرزیدم.

چشمم به بدنم افتاد و دیدم هنوز لختم..با ترس و لرز از سرجام بلند شدم که یک دختر کنار استفن نشست و توی بغل گرفتش و گریه میکرد.

موهاش جلوی صورتش بود و نمیتونستم چهرشو ببینم که سرشو رو به اسمون برد و از چیزی که داشتم میدیدم به شدت وحشت کردم .

اون خودم بودم...جیغ زدم و عقب رفتم ولی انگار صدامو نشنید به پشت سر دختر نگاه کردم و دیدم انتونی با چند نفر درگیر شده .

به اطراف نگاه کردم و دوباره از چیزی که دیدم نزدیک بود سکته کنم..استفن یک گوشه داشت من رو نگاه میکرد..فکر کردم توهم زده شدم و دوباره به کسی که توی دست خود غیر واقعیم بود نگاه کردم و دیدم که استفن روی دستاشه .. هیچ ایده‌ای نداشتم چه خبره اینجا ..

صدای یک نفر امد که داد زد:ارتمیس فرار کن

بهش نگاه کردم و متوجه‌ی یک چیزی شدم...من توخاطراتی بودم که فراموششون کردم حالا من به یاد دارم که کیم و بقیه کین و بی هوش شدم..

وقتی به هوش امدم دهنم و دستم بسته بود و سرم گیج می رفت ، به اطراف نگاه کردم .. توی پارکینگ بودم و هیچ ماشینی توی پارکینگ نبود..

گریه افتادم و ترسیده بودم میخواستم راه برم ولی پاهامم بسته شده بود.
انتونی امد جلوم:تو مال منی .. ببینم اون استفن چقدر برات جلو میره

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jan 08, 2023 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

اغوش دریاWhere stories live. Discover now