∘ 𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝟤𝟣 ∘

256 77 76
                                    

-

زمان حال
اواسط ژوئن سال ۲۰۲۲

جرعه سرد آیس آمریکانو، گلوی خشکش رو خنک کرد و سر حال اوردش. وقتی سرش پایین اومد، چشم‌هاش روی جیسونگی نشستن که چندمتر اون طرف‌تر، دستشو روی شکمش گذاشته بود و تلاش می‌کرد بین قهقهه زدن‌هاش چندتا کلمه حرف بزنه. جلوی هان جیسونگ، هه‌چان ایستاده بود و اون هم دست کمی از پسر دیگه نداشت. از کی تا حالا جیسونگ و هه‌چان به این اندازه صمیمی شده بودن و خوش و بش می‌کردن؟

«مینهو! اصلا حواست هست دارم چی می‌گم؟»

«نه...»

مینهو صادقانه جواب داد و ریکشن جیمین کُفری رو نادیده گرفت. جرعه دیگه‌ای از اون مایع خنک رو پایین داد و قدم‌هاش رو به سمت هان جیسونگ برداشت. فرصت مناسبی بود تا پیگیر وظایف اون پسر بشه و در جریان روند کاری قرار بگیره. جیمین هم ناچارا، بیخیال غر زدن به جون مینهو شد و فقط دنبالش راه اومد.

لبخند جیسونگ با دیدن جیمینی که با ذوق صداش می‌کرد بزرگ‌تر شد، اما بالاخره چشمش روی مینهو نشست و خیلی سریع خودش رو جمع و جور کرد. جیسونگ مثل دانش‌آموزی که مچش موقع انجام کارهای خلاف توسط ناظم مدرسه گرفته شده؛ مودب سر جاش ایستاد تا توسط مینهو مواخذه نشه. واکنش جیسونگ، برای مینهو زیادی بچگانه بود، اما نشون می‌داد جیسونگ یک جورهایی ازش می‌ترسه و پسر دیگه روش نفوذ داره. این ترس، مینهو رو به این امیدوار می‌کرد که جیسونگ کارهاش رو به درستی انجام می‌ده و برای تیم دردسرساز نمی‌شه!

جیمین به سلام و احوال پرسی ساده راضی نشد و چند ثانیه جیسونگ رو بغل کرد و حتی اون رو فشار داد تا بالاخره تونست از اون پسر دل بکنه. به نظر می‌رسید همه اعضای گروه مینهو با جیسونگ صمیمی شده باشن و تنها کارگردان لی بود که قصدی برای کم کردن فاصله بین خودش و جیسونگ نداشت.

«آقای هان، توی آخرین جلسه بهتون گفتم پیگیر وسایل مربوط به فیلم‌برداری باشید و با دانشگاه صحبت کنید. این موضوع به کجا رسید؟»
خیلی رسمی و خشک پرسید و حتی قبل از شروع حرف‌هاش، به هه‌چان هم سلام نکرد.

«نگران نباشید کارگردان لی... وظیفه‌ای که بهم سپردید رو فراموش نکردم.»

«درسته، نباید فراموش کنی، مگه این که بخوای با پای خودت از گروه بری! اما جواب سوالم رو ندادی. بالاخره هماهنگ کردی یا نه؟»

جیسونگ از رک حرف زدن کارگردان لی جا خورد و به من و من افتاد:
«ه... هنوز نه... منتظرم تا...»

«منتظره تا من انجامش بدم!»
هه‌چان با لبخند دندون‌نمایی گفت و دستش رو دور گردن جیسونگ انداخت. پسر نوزده‌ساله، شوکه از دخالت هه‌چان، با قیافه‌ای که سوال "چی برای خودت می‌گی؟" رو داد می‌زد، به پسر دیگه نگاه می‌کرد. جیمین هم چشم‌های نگرانش رو بین مینهو و جیسونگ می‌چرخوند و لبش رو بین دندون‌هاش می‌کشید. به جز جیسونگ، همه کسایی که این جا بودن می‌دونستن اون پسر چه گند بزرگی زده!

「 𝖯𝗁𝗈𝖻𝗂𝖺 」Where stories live. Discover now