📓🖤⛓
#Scenario
𝐏𝐚𝐫𝐭: #4«تقدیم به کراسبونز، مزدور موردعلاقه من... با عشق از طرف وینتر»
و بالاخره پخش شد! باکی نه کاربر مشهوری بود و نه اونقدر گمنام... اما بهتر از چیزی که انتظارش رو میکشید ازش استقبال شد! مخاطبها قلمِ وینتر رو دوست داشتن... خیلیاشون حدس میزدن وینتر دختر باشه و عدهایی فقط میگفتن "هی نکنه تو پسری؟ گی هستی" باکی میدونست اگه اونجا کام اوت کنه ازش استقبال میشه ولی اینو نمیخواست! ترجیح میداد اینکار رو توی دنیای واقعی انجام بده به جای اینکه خودشو با کام اوت توی دنیای مجازی گول بزنه! به هرحال فعلا واسه اینهمه ریکت خوب از بقیه خوشحال بود.
پشت سیستم نشسته بود و هرازچندگاهی کامنتهایی که براش میذاشتن رو میخوند و جواب میداد...
"+حس میکنم دارم روی اون قاتل کراش میزنم"
"+جدی این شاهکار رو تقدیم به یه قاتل کردی؟"
"+اوه وینتر بیصبرانه منتظر کار بعدیت هستم"
"+به مزدور موردعلاقت حسودیم میشه وینتر!"
"+اونجایی که خط کش کرد توی شکمش رو دوست داشتم"همون موقع در اتاق به شدت باز شد و ربکا گوشی به دست درحالی که موهاش شلخته بود و صورتش پر از هیجان، وارد اتاق شد: "داری باهام شوخی میکنی؟ وای پسر!!! این بهترین چیزی بود که کل این مدت خوندم"
باکی با ذوق خندید: "راست میگی؟ وای اصلا انتظارشو نداشتم... تعداد ویو و شِیر داره خیلی بالا میره... فقط پنج ساعت گذشته و..."
ربکا داد زد: "داستانت ترند شده احمق! داری معروف میشی!"باکی قوطی خالی انرژیزا رو پرت کرد تو سطل زباله (که البته کنارش افتاد! هدف گیریش خوب نبود) بعد هم لبخندش کم کم جمع شد... ربکا روی تختش نشست و گفت: "ناراحتی چون هنوز داستانتو ندیده؟"
وقتی باکی سری به نشونه مثبت تکون داد باز گفت: "باکی! تو فقط چند ساعته داستانتو آپلود کردی! یکم صبر داشته باش پسر!"
باکی غمگین گفت: "جز صبر کردن کار دیگهایی نمیتونم کنم... من احمق بودم که فکر میکردم یه مزدور انقدر علاف و بیکاره که بشینه یه داستان بخونه! من واقعا یه نوجوون احمقم!"همینطور هم شد... باکی صبر کرد! تا فردای اون روز باکی هر چند دقیقه یه بار داستانش رو چک میکرد... با خودش میگفت شاید دیده باشه... به هرحال یه مزدور چرا باید خودشو معرفی کنه؟ برای تشکر؟ انتظارات باکی مسخره بود! باکی نباید به انتظار کامنت و لایک مینشست
وقتی به مدرسه رفت ناتاشا، استیو و سم رو سرش ریختن! کلی از داستانش تعریف و تمجید کردن (که اکثرش راجب اون تیکه قتل بود) و بهش اطمینان دادن با این سرعت ترند شدن قطعا کراشش اونو میبینه! هرچند باکی اینو یه امید واهی حساب میکرد... به این نتیجه رسیده بود که یه قاتل چرا باید همچین چیزایی رو بخونه؟
ناتاشا اینو هم اضافه کرد که "توی مدرسه هم یه سریا راجبش حرف میزدن... باکی باورت میشه؟ جان واکر داشت میگفت از نویسنده ممنونه! چون بهش یه راه برای کشتن باکی بارنز یاد داده" باکی هم جواب داده بود که "منتظرم بیاد حمله کنه... مطمئن باشید به راههای دفاعی هم فکر کردم!"
YOU ARE READING
Scenario (Bucky X Brock)
Action(Winterbones & Romanogers) AU -خلاصه: یه نوجوون روی یه قاتل سریالی کراش میزنه و سعی میکنه توجه اونو به خودش جلب کنه... نویسنده: ماهور💜 وضعیت: تکمیل شده✅️ -مقدمه: با شیطان موجود در کالبدم به دنیا آمدم. از این واقعیت نمیتوانستم فرار کنم که یک قاتل ه...