ch8

140 16 1
                                    

Kiana gh. FF:
تونی حس کرد یه لحظه دنیا ایستاد.
چهره خوشحال، خجالتی و البته مشتاق پیتر برای اینکه یه نفر دیگه میخواد بهش درخواست بده.

کند عمل کردی تونی خیلی کند.

لبخندش رو حفظ کرد.
_مشکلی نیست...منم یه استراحتی نیاز دارم.
از جاش بلند شد.

پیتر لبخند دندون نمایی زد و از جاش پرید.
_ممنون آنتونی.
و دوید که بره.

و تونی موند تو کارگاه تنها.

زیاد نگذشت که پیپر اومد تو.
_تونی چرا به دیوار زل زدی؟

تونی نفس عمیقی کشید.
_پیتر رفت.

_چی؟
پیپر نیمه جیغ زد.
_منظورت چیه؟ کامل بگو ببینم.

_الان داره میر پیش کراشش تا طرف بهش پیشنهاد بده.
طوری رفتار کرد که انگار نه انگار این موضوع چقدر براش تلخه.

_اوه...
و اون طرف کیه؟

_احتمالا دوست جدیدش بک...از کارمندای خودمونه.

_صبر کن ببینم تونی تو داری از کوینتین بک میگی؟
چهره پیپر مثل گچ سفید شد.

این نشونه خوبی نبود.

***

_واو...
پیتر با دیدن لاته با طرح خرگوش و گل های کنارش گفت.
_ممنونم.

_قابلی نداره...خب پیتر متاسفم که یکم زود از کار بیرون کشیدمت ولی دیگه صبرم سر اومده بود.
به پشت صندلی تکیه داد.

اونها تو بالکن کافی شاپ که یه فضای خصوصی بود نشسته بودن.

پیتر لبخند ریزی زد.
_خب گوش میدم.
پیتر فقط تو دلش دعا میکرد که همونی که میخواد باشه.

_میدونی تو این مدت...با اینکه زمان کمی گذشته و....
یکم فکر کرد.
_یه سری نکته ریز و درشت بینمون هست ولی.
روی میز خم شد.

پیتر یکم از لاته نوشید.
و روی لبش کفی شد.

بک لبخند موذیانه ای زد.
دستش رو کاسه صور پیتر کرد و با شستش اون کف ه رو پاک کرد.
_میخوام که با هم باشیم.

پیتر یه لحظه غرق رویا شد و....
هنوز دو روز از قرار مونده.

بک اومد جلو تا ببوسدش.
اما پیتر جلوش رو گرفت.

_بک.....من...من واقعا میخوام ولی....الان نمیتونم....فقط دو روز بهم وقت بده.
یکم عقب کشید.

ولی بک صورت پیتر رو جلو آورد.
_چرا دو روز صبر کنم وقتی همین الان میتونم.

فشار دست بک رو صورت پیتر زیاد شد.
_آخ بک....درد داره.

_بیخود تقلا نکن پارکر....فقط قبولش کن.
جلو اومد که...

_نه...
پیتر با تمنا گفت.

یه دست موهای بک رو گرفت و عقب کشیدش.
_فکر کنم نه باید برات واضح بوده باشه.
صدای آنتونی بود.

love is wrongWhere stories live. Discover now