2

474 62 16
                                    

POV: Jennie
"از خیابونی که توش میخوابی بهتره"
خدای من اون لعنتی الان چی گفت؟
"یعنی میگی من بی خانمانم؟"
با عصبانیت فریاد زدم

نگاهش روی جاده متمرکز بود
"نه. میگم تو یه گربه خیابونی که دارم با خودم میبرمش خونه"

گربه خیابونیییی یاااااا این چی میگه! هرچی میخوادو نباید به زبون بیاره! اصلا مگه من مال توعم خدایا جرعت ندارم به خودش بگممم.

به بیرون نگاه میکردم که وارد پارکینگ یه ساختمون شد.وات؟ اینجا زندگی میکنه؟ جا خوردم! اینجا خیلی گرون بنظر میرسههه.

از ماشین پیاده شد و سمتم اومد درو واسم باز کرد. متعجب پیاده شدم.

وارد آسانسور شدیم و برای شکستن سکوت خفه کننده بینمون یه سوال پرسیدم
"کدوم طبغه؟"
آخرین دکمه رو از بالا فشار داد و هیچی نگفت، تلاشم برای شروع مکالمه بی فایده بود هوف.

در آسانسور باز شد و با یه سالن تاریک مواجه شدم. لیسا جلو رفت و لامپ ها روشن شدن. دنبالش راه افتادم و سالنی که با نمای عسلی کار شده بود زیر نظر گرفتم. واو!

بی صدا پشت سرش حرکت میکردم تا جایی که به در بزرگ مشکی رنگ رسیدیم و میتونم بگم خونش به اندازه بانک مرکزی امنیت داره.

با وارد کردن پسوورد در باز شد. دهنم باز مونده بود. خدای من اون توی یه پنت هاوس زندگی میکنه و به خاطر ماشینش اون کارو با من کرد؟

این خونه درست مثل فیلماسس. مدرن و کاملا روی مده. جاهایی از خونه میشه مجسمه هایی رو دید. دکور خونه به رنگ سفید و طوسی کار شده. کاشی ها به رنگ سفید و دیوارای خونه با کاغذ دیواری هایی با طرح های سیاه و سفید پوشیده شده.

از پنجره های بزرگ میتونم نمای چشم نواز شهرو ببینم... خیلی خوشگله

"انگاری حقوق جناب افسر خوبه"
با پر رویی تیکه انداختم. امکان نداره اینو با حقوقش گرفته باشه.
"دنبالم بیا"
الان چیشد؟ منو ایگنور کرد؟ عصبانیم؟ قطعا!
دنبالش راه افتادم و سمت اتاق رفت...

نمای اتاق زیر نظر گرفتم. درست مثل بقیه خونه فوق العادس. تخت بزرگ سفید رنگ و یه میز گوشه اتاق که لپ‌ تاپ روشه.

"اینجا اتاق توعه"
گفت و از اتاق خارج شد.
خودم بی خیال روی تخت انداختم... ولی من نمیتونم اینجا بمونم باید به سرعت برم آره.

از در اتاق به بیرون سرکی کشیدم و لیسا رو اونجا ندیدم. دور خونه رو پا گربه ای بدون اینکه صدایی بیاد گشتم و بالاخره اتاق لیسا رو پیدا کردم. گوشه در باز بود و سعی کردم به داخل اتاق نگاهی بندازم... واو اتاقش خیلی سیاهه! همه وسایلش به تیره ترین رنگ سیاهه.
لیسا روی تختشه و بنظر خوابیده!

به سمت در با سرعت راه افتادم و با خودم فکر میکردم! اینجا چندتا اتاق دیگه هم بود و دوتاشون دیزاین خاصی داشتن. یکی پر از وسیله های صورتی و گلای رز بود و اون یکی ساده و شیک بود. یعنی واسه هر اتاق دیزاین مخصوص داره!

『jenlisa』Mr.police manDonde viven las historias. Descúbrelo ahora