9

258 38 6
                                    


Jennie
نمیدونم کی خوابم برده بود، از شدت درد به سختی تونستم چشمامو باز کنم.
بالاخره موفق شدم نگاهی به اطراف کنم...روی تخت بزرگ لیسا بودم.

با بیاد آوردن همه چی وحشت کردم. اون...خطر ناکه و حالا اینو میدونم، من فقط یه اسباب بازی بودم که مانوبان ازش لذت میبرد.

با فکر کردن به اینکه اون هیچوقت علاقه ای بهم نداشت اشکام بار دیگه شروع به ریختن کردن. با گزاشتن دستم جلوی دهنم سعی میکردم جلوی هق هقام بگیرم ولی فایده ای نداشت و صدا به گوش لیسا رسید.

در اتاق رو به آرومی هول داد و وارد شد. با لبخند شیرینی که دوست داشتم...ولی اون واقعی نیست
"ب..برو..بیرون"
بی توجه به حرفم نزدیک تر شد و کنارم روی تخت نشست
"حالت خوبه؟"

به سختی نشستم و لیسا رو هول دادم
"ازم دور شو حروم زاده لعنتی"
میخواستم داد بزنم ولی توانشو نداشتم پس فقط با عصبانیت کلمات رو پشت سر هم چیدم
"جنی من هیچوقت بهت آسیب نمیزنم"
اشکام بیشتر از قبل شروع به ریختن کردن. من نمیخواستم نزدیک بود باشم
"فقط بزار برم...لطفا بزار برم لیسا بزار برم"

به آرومی از جاش بلند شد و فقط حرکاتش دنبال میکردم. جعبه ای رو از کمدش بیرون آورد و به طرفم اومد...میخواد چیکار کنه، اون جعبه ی کمک های اولیه بنظر میرسه!

کمی خودمو عقب کشیدم که باعث توهم رفتن اخماش شد
"میخوام پانسمانتو عوض کنم"
با لحن محبت آمیزی گفت که باعث شد بهش اجازه بدم و کمی خودمو از تاج تخت جلو بکشم.

به آرومی تیشرت رو از پشتم بالا زد و شروع به عوض کرد پانسمانا کرد.
درحال انجام کارش بود که با رسیدن به زخمی آخی گفتم
"درد داره؟"
فقط با سرم تایید کردم. بوسه ی آرومی روی زخمم گزاشت.

چرا اینقدر مهربونه، رفتار خوبش باعث به درد اومدن قلبم میشه. من میدونم اون یه عوضیه، اون فقط ازم استفاده کرد.
اشکام بار دیگه راه خودشون پیدا کردن، با لرزش بدنم لیسا متوجه شد دوباره دارم گریه میکنم.

"جنی...متاسفم"
معذرت خواهی!؟ واسه چی
"چ..چرا"
"چون نمیتونم بزارم بری..."
درحالی که سرشو روی شونم جا میکرد ادامه داد "اگه بزارم بری دیگه هیچوقت برنمیگردی، نمیتونم ازدستت بدم..."

میخواستم حرفی بزنم ولی کلماتم با کشیده شدنم توسط لیسا روی شونش با جیغ عوض شد
"هی..بزارم پایین، درد داره لیسا"

توجهی به مشتایی که به پشتش میزدم نمیکرد و فقط توی آسانسور رفت.
نا امید بی حرکت خودمو ول کردم...میترسم، نمیدونم چیکارم داره. یعنی میخواد منو...بفروشه؟
"لی..لیسا بزار برم"

درحالی که منو توی ماشین میزاشت هوفی کشید و بعد از قفل کردن در به سرعت به طرف دیگه رفت و پشت فرمون ایستاد
"کجا..میریم" چه سوال احمقانه ای
"میخوام یه چیزی رو نشونت بدم"

『jenlisa』Mr.police manDonde viven las historias. Descúbrelo ahora