پارت نهم_ می‌خوام آویزونت شم💋🔞

1.5K 243 18
                                    

‼️شرط آپ برای پارت بعد 60 ووت‼️

بعد از اینکه کلی مشت‌های حرفه‌ایشو روی درخت بیچاره‌ی ته حیاط مدرسه که هیچ دیدی بهش وجود نداشت و یه جورایی پاتوقش محسوب می‌شد زده بود، کمی آروم شده بود و برای از دست ندادن کلاسش، به طرف ساختمان مدرسه رفته بود.
با تعجب به سالن همیشه پر از هیاهوی مدرسه انداخت که حالا خالی خالی بود.
هرچقدر به کلاس نزدیک‌تر میشد، جمعیت هم بیشتر می‌شد، تا اینکه دید عده‌ی خیلی زیادی جلوی در کلاسشون تجمع کردن و برای پس زدن همدیگه برای دید زدن چیزی قابل توجهی که اون داخل بود، تلاش می‌کردن.
جمعیت رو با کلافگی کنار زد و به محض رسیدن به کلاس جیمین رو دید که با لوندی پا روی پا انداخته بود و رایحه‌ی شیفته گرگش‌رو آزاد کرده بود و با نهایت دلبری، با بقیه لاس می‌زد و می‌خندید.
حتی دوست‌های عوضی خودشم هر ازگاهی به لاس زدن‌های بقیه ملحق می‌شدن و از شنیدن جواب‌های دندون‌شکن جیمین، لذت می‌بردن!
جونگ‌کوک با عصبانیت و هیستریک‌وار پوزخندی زد و با صدای نسبتا بلندی توجه همه رو به خودش جلب کرد:
_خوبه... تا دیروز داشتین برای ضایع کردنش نقشه می‌ریختین و حالا دارین باهاش لاس میزنین؟!
به قدری جمع توی سکوت غرق شد که به راحتی می‌شد صدای نفس‌های عصبی کوک رو شنید.
دوباره داد بلندی زد و لرزه به جون همه انداخت:
_چیه خفه شدین؟؟ تو امگا!
انشگت اشارشو با خشم گرفت سمت جیمین و با چشم‌های خشنش زل زد تو چشم‌هاش و با پوزخند گفت:
_فراموش نکن دیروز زیر من داشتی تو رختکن به فاک می‌رفتی!!
جیمین پوزخندی زد و ابرویی با عشوه بالا انداخت و گفت:
_دیروز؟!
جونگ‌کوک پوزخندی زد و دست به سینه روی نیمکت دو نفره خودش که مختص خودش بود، نشست و پاهاش رو روی میز نیمکت گذاشت و گفت:
_نمیتونی انکارش کنی! کل مدرسه فیلم به فاک رفتنتو زیر من دیدن؛ اینکه چطور برای دیکم ناله می‌کردی!
جیمین زبونشو با نیشخند روی لب‌های صورتی بالم خوردش کشید و همزمان نفس رو تو سینه‌ی کوک و باقی افراد توی کلاس حبس کرد و گفت:
_اوه نه! منظورم این بود فقط دیروز؟! آخه ما دوبار دیگه‌ام سکس داشتیم! اومممم..
انگشتش رو به نشانه‌ی فکر کردن گذاشت روی چونش و لباش‌رو غنچه کرد و رو به سقف گفت:
_دقیقا اولینمون توی کانتینر بود و دومینمون توی جنگل.. درست میگم آلفا؟!
جونگ‌کوک با دهانی باز به جیمین که هیچ شباهتی به اون بچه مثبت درس‌خون و کم حرف سابق نداشت انداخت.
کمی زمان برد تا خودش رو پیدا کنه و در نهایت با پوزخند شلخته‌ای گفت:
_بالاخره بازم آویزونم شدی و مجبور شدم به فاکت بدم!
خب این دروغ محضی بیش نبود، ولی این موضوع نه تنها از اعتماد به‌نفس و پوزخند روی لب‌های جیمین کم نکرد بلکه جیمین لبخند ملیحانه‌ای هم زد و همونطور که کیفش رو از رو میز برمی‌داشت، بلند شد و در برابر نگاه شوکه‌ی کوک و بقیه روی قسمت دیگه نیمکت جونگ‌کوک نشست و برای تصاحب قسمت بیشتری از نیمکت، با باسنش ضربه آرومی به پهلوی کوک زد و بعد از اینکه نشست با لبخند رو بهش گفت:
_درسته، و می‌خوام از این به بعد بیشتر آویزونت باشم!
و پشت این حرف چشمکی به جونگ‌کوک زد.
فرصت اعتراضی برای جونگ‌کوک نموند، چون دبیرشون وارد کلاس شد و کلاس رو به آرامش دعوت کرد؛ البته اگه فرصت هم داشت شاید خیلی تمایلی به استفاده ازش نداشت، چرا که نگاه‌های هیز و تشنه‌ی باقی آلفاها رو روی جیمین می‌دید و این به طرز فاکینگی براش ناخوشایند بود!
یک ربعی از شروع کلاس گذشته بود، توی این یک ربع، جونگ‌کوک با اخم و چشم غره‌هاش و جیمین با چشمک‌ها و پوزخندهاش از همدیگه پذیرایی کرده بودن.
وسط نوت‌برداری شدیدی از گفته‌های دبیرشون بودن و برای پیشی گرفتن از همدیگه لحظه‌ای رو از دست نمی‌دادن که خودکار جیمین به طور ناگهانی به خاطر حواس‌پرتیش از دستش افتاد.
جونگ‌کوک پوزخندی زد و برای بیشتر آزار دادنش، خودکارو با پاش به زیر پاهای خودش هدایت کرد.
جیمین اول با حرص و شوکه به بچه بازی‌های کوک نگاه کرد و با افتادن نگاهش به قسمتی، نگاه شوکه و حرصیش به پوزخندی تبدیل شد..
جونگ‌کوک با خوشحالی در حال نوت‌برداری بود و از اینکه جیمین این فرصت‌هارو حتی برای لحظه‌ی کوتاهی از دست می‌داد، بسیار خرسند بنظر می‌رسید.
جیمین رفت زیر میز و بعد از برداشتن خودکارش، به طور عمد و نامحسوس صورتش رو به دیک کوک از روی شلوار مالید..!!
واقعیتش اون خودکار لعنتی درست جلوی چشم‌هاش بود اما برای پیدا کردن مصلحتیش باید صورتش رو خیلی بیشتر از این‌ها تکون می‌داد و در نتیجه..
اون لب‌های کوفتی و هوس انگیزش از روی شلوار به دیک آلفا مالیده می‌شد.
جونگ‌کوک با اولین برخورد، خودکار خودش هم از دستش افتاد و با تعجب به زیر میز نگاه کرد.
اون کوچولوی لعنتی حسابی لباشو به دیکش می‌مالید و.. دیک پر تجربه‌ی کوک در مقابل جیمین زیادی بی‌جنبه بود!
جیمین با فشار لباشو به دیک پوشیده‌ی کوک می‌کشید و از هارد شدگیش نهایت لذت رو می‌برد.
دستاش رو با فشار روی دیکش می‌کشید و از روی شلوار توی دستش می‌گرفت و فشار می‌داد..
درست وقتی که از روی شلوار گاز آرومی از دیکش که حالا به راحتی از روی شلوار معلوم بود گرفت، غرش ضعیف کوک و صدای دبیرشون بلند شد:
_پارک! اون پایین چی‌کار میکنی؟
جیمین با زدن چشمکی به کوک در مقابل نگاه ضعیف و نیازمندش، خودکار خودش و کوک رو برداشت و بلند شد و گفت:
_چیزی نیست استاد. فقط خودکار خودم و جونگ‌کوک افتاده بود زمین، داشتم برش می‌داشتم!
دبیرشون لبخندی به اون دو نفر که یکیشون به طرز عجیبی قرمز و بدحال شده بود، زد و گفت:
_شما دونفر دوست‌های خوبی برای هم می‌شین.
جیمین خودکار کوک رو روی شلوارش و دقیق‌تر روی دیکش گذاشت و با فشار کمی که واردش کرد گفت؛
_همینطوره.
جونگ‌کوک اما حال وحشتناکی داشت، اینبار جیمین بود که در کمال آرامش داشت نوت‌برداری میکرد و اون حتی نمی‌تونست خودکار رو توی دست‌هاش بگیره!
مدام نگاهش به دست‌ها و لب‌های جیمین بود و هرکدوم رو به نوبت دور دیک دردمند و حساسش تصور می‌کرد.
با احتیاط پیراهن مدرسش رو روی برآمدگی شلوارش تنظیم کرد و قبل ازاینکه بلند شه دستش رو بلند کرد و از دبیرشون برای کار واجبی درخواست بیرون رفتن کرد و دبیرشون هم با لبخند موافقت کرد.
وقتی با سرعت تمام از کلاس بیرون رفت، جیمین پوزخندی از سر رضایت برای کارش، زد و دزدکی گوشیش رو از زیر میز برداشت.
جونگ‌کوک تا وارد سرویس بهداشتی شد، وارد یکی از کابین‌های توالت شد و سریع و هول هولکی دیکش رو از اسارت شلوار و باکسرش بیرون کشید و با دیدن وضعیت وخیم دیکش لعنتی زیر لب به جیمین فرستاد.
با دستاش آروم دیکش رو گرفت و بعد از مدت‌ها مجبور شد برای خودش هندجاب بره..
لعنتی این کار خیلی وقت بود به عهده‌ی امگاهایی بود که برای دیکش سر و دست می‌شکوندن..!
هرچقدر بیشتر دیکش رو پمپ می‌کرد، بیشتر احساس می‌کرد که به چیز بیشتری نیاز داره.. شاید مثل یک.. سوراخ تنگ وصورتی..؟!
با شنیدن صدای نوتیف گوشیش، از جیب شلوارش بیرون کشیدش و چیزی دید که همون لحظه بدون دست زدن به خودش باعث کام شدنش شد.
"شاید بتونه بهت کمک کنه جونگکوکی💋"
اون لعنتی، عکس و فیلم بوتیش و اون سوراخ لعنتی صورتیش‌رو، براش فرستاده بود!
که داشت خودشو انگشت می‌کرد و سوراخش‌رو نوازش می‌کرد..!
غیرممکن بود اون سوراخ لعنتی و باسن خوش‌فرمش رو از یاد ببره.
آه غلیظ و بلندی کشید و با گرفتن دیوار خودش رو سرپا نگه داشت.
وقتی کمی به خودش اومد، با یادآوری کاری که جیمین کرده بود و اوضاع الانش، از بین دندوناش غرید:
_فاک پارک جیمین.. دیگه هر اتفاقی بیفته خودت مسببشی!

.
.
.
.
.
.
.
.

خب خب اینم از این پارت
حواستون به بچم باشه کم لطفی نکنین در حقش
مثل همیشه دوستتون داااارممممممم💋💋💋🤍🤍🤍

FUNKY ALPHA/ آلفای بدبوWhere stories live. Discover now