Crescent Moon هلال ماه 🌙

قسمت پنجم: اون کیه؟!

part 5

𝐖𝐇𝐎 𝐈𝐒 𝐇𝐄? | !اون کیه؟

***

منیجر لی جلوتر ازش و بادیگاردها کنار و پشت سرش حرکت می‌کردن؛ با ورودش به سالن فرودگاه صدای آرمی ها رو شنید که با هیجان اسمش رو صدا می‌زدن و براش سفر بی‌ خطر و راحتی رو آرزو می‌کردن.

سر جاش ایستاد، رو به آرمی‌ها تعظیم نود درجه‌ای کرد و با چشم‌هایی که پشت عینک آفتابی قایم شده بودن به صورت های پر ذوق اون‌ها نگاه کرد و لبخند زد.

دست‌هاش رو به حالت قلب بالای سرش گرفت و از پشت ماسک به جماعت رو به روش لبخند زد.

اینکه می‌دید این همه عشق از آدما‌هایی که حتی نمی‌شناستشون که هر کدومشون داستان های خودشون رو دارن دریافت می‌کنه؛ باعث می‌شد قلبش احساس گرما کنه و کمی از پوچی‌ای که دور و اطرافش حس می‌کرد دور شه.

بلیط و پاسپورتش رو که تو دستش بود روی پیشخوان قرار داد و سرش رو برای مرد پشت پیشخوان که می‌خواست پاسپورتش رو چک کنه، به نشونه احترام تکون داد.

با صدای مرد که بهش می‌گفت ماسکش رو پایین بده تا صورتش رو چک کنه خنده تا پشت لب‌هاش اومد ولی اون رو پس زد و ماسکش رو پایین داد.
دوباره سرش رو برای مرد که براش سفر خوبی رو آرزو کرد تکون داد و به سمت گیت بازرسی رفت و بعد بازرسی بدنی، کوله‌ی مشکیش رو از روی ریل چمدون‌های بازرسی برداشت و با تکون دادن دستش برای آرمی ها، به سمت باند فرودگاه که پشت سالن انتظار بود به راه افتاد تا زودتر به هیونگاش برسه.

بعد اینکه چمدونش رو تو جای مخصوصش گذاشت، وسایل مورد نیازش رو از تو کولش در آورد و کولش رو هم کنار چمدونش قرار داد.

صدای هوبی رو شنید که خطاب به اون و یونگی حرف می‌زد: «آه واقعا از اینکه کمپانی این جت رو خرید خوشحالم! الان می‌تونیم خیلی راحت تر باشیم، وقتی با بقیه مردم توی هواپیمام همیشه نگرانم.»‌

جونگکوک سرش رو به نشونه‌ی موافقت تکون داد و گفت: «آره. منم استرس می‌گیرم.»‌

این دفعه صدای یونگی بود که اون دوتا رو مخاطب حرف‌هاش قرار داد: «این یعنی یه فرصت خوب برای خوابیدن و راحت بودن.»‌

صدای خنده هوبی تو اتاق پیچید، یونگی نگاه چپ چپی حوالش کرد و سر جاش دراز کشید، و در آخر باهاشون اتمام حجت کرد.
«سرو صدا نکنین می‌خوام از این بازه‌ی زمانی که بیکارم استفاده کنم و بخوابم پس..»‌

سرش رو به سمت هوسوک چرخوند:
«هوبا صدای گوشیت رو کم می‌کنی یا با هندزفری تو اینستا می‌گردی!»‌