Part 2𝐒𝐀𝐃𝐍𝐄𝐒𝐒 | غمگینی
"فلش بک"
یونگی بعد از اینکه تماسش رو قطع کرد، به سمت اعضا چرخید و تا خواست به سمت میز بره صدای جین رو شنید که اون رو مخاطب قرار داده بود: «یونگی میتونی بری جونگکوک و جیمین رو بیدار کنی؟ خیلی وقته خوابیدن!»
جین به سمت آشپزخونه برگشت تا بقیع غذاها رو بیاره که انگار چیزی یادش افتاد، با لبایی خندون و چشمهایی که تو خنده غرق شده بودن به سمت یونگی برگشت و گفت: «محض رضای مسیح، وقتی میخواین وارد اتاقشون شین در بزنین!»یونگی با به یاد آوردن اتفاقی که با در نزدن برای تهیونگ افتاده بود تک خندی زد و با تکون دادن سرش به سمت دور ترین اتاق خونه که متعلق به اون دوتا کله خراب بود رفت.
وقتی به اتاق رسید دستش رو برای در زدن و صدا زدنشون بلند کرد که صدایی به گوشش خورد: «هیونگ! چرا انقدر دستات سرده؟ باز بیماریت پیشرفت کرد؟...هنوز بهم نگفتی دکتر چا وقتی امروز رفتی پیشش چی گفت!»صدای جیمین خیلی ضعیف اما اِکو مانند به گوشش خورد، انگار که جای دورتری از در ِ اتاقی بود که یونگی پشتش ایستاده بود، یه جورایی انگار صداش از تو سرویس مَستر اتاق به گوش میرسید: «چیز جدیدی نگفت. همون همیشگی هایی که همیشه بهمون میزد و دادن داروهای جدید؛ چیز خاصی نگفت به جز اینکه انگار بدنم به آنتی بیوتیکها و داروهای قوی کننده گلبول های سفید واکنشه خیلی کمی نشون داده، همین!»
صدای هیجان زده جونگکوک بلند شد: «یعنی الان به درمانش امیدوار شدن؟ بدنت واکنش مثبت نشون داد؟ پس چرا دستات انقدر سرده؟ سردته؟ لباس گرمتر بیارم تا بپوشی؟»
صدای بسته شدن دری که یونگی شک نداشت در سرویس بهداشتیه از داخل اتاق بلند شد و هم زمان صدای آروم و پر از آرامش جیمین: «اوم...میدونی چیه جونگکوکا؟ من شنیدم میگن هر وقت دستات سرد بود یعنی دلت تنگ کسیه!»
با مکث جیمین اتاق پر از سکوت شد، و یونگی تنها صدایی که میشنید صدای نفس های خودش بود.
جیمین بعد مکث کمی طولانیش ادامه جمله ناتمومش رو اینطوری تموم کرد: «درسته! من دلتنگم...من دل تنگ توام کوک با اینکه دارمت و کنارمی!»
صدای خنده پر از شیطنت کوک لبخندی روی لب های هیونگ پشت در آورد، اما با شنیدن ادامه جملهش علاوه بر پرپر شدن خندهش باعث گرد شدن چشمهاش و گرفتن فاصلهای هرچند کوتاه از در شد: «جئون جیمین؟! همین تازه دو راندمون تموم شد، چجوری میتونی بازم دلتنگم باشی وقتی تا نیم ساعت پیش با ناله اسمم رو صدا میزدی؟»
صدای خنده بلند جیمین و صدای برخورد دستش که انگار به بازوی جونگکوک برخورد کرده بود، اومد: «احمق! چرا حرف پر از احساس و محبتم رو خراب میکنی؟ میخوای از دیک دارت بزنم؟»
![](https://img.wattpad.com/cover/338371976-288-k202734.jpg)
CZYTASZ
Crescent Moon هلال ماه 🌙
Fantasy↬CRESCENT MOON.🌙 ◆𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝐀𝐍𝐆𝐒𝐓 , 𝐃𝐑𝐀𝐌 , 𝐅𝐀𝐍𝐓𝐀𝐒𝐘 , 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍𝐓𝐈𝐂 ◆𝖼𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐌𝐈𝐍 ◆𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝐋𝐔𝐍𝐈𝐊𝐀 ◆𝗎𝗉: 𝐅𝐑𝐈𝐃𝐀𝐘 00:00 ژانر: انگست، درام، فانتزی، عاشقانه کاپل: کوکمین، روز های اپ: پنجشنبه ها س...