part 4𝐅𝐎𝐑𝐆𝐄𝐓 𝐌𝐄? | فراموشم کردی؟
***
مثل هر روز با بغض رو به روی آیینه نشست و با غم به این که چطور همه فراموشش کردن چشم دوخت، اونا حتی یادشون نمیاومد که یه ادم مثل اون هم وجود داشته و باهاشون زندگی میکرده.
پاهاش رو تو بغلش جمع کرد و به کسی که از نظرش روشنایی قلبش بود چشم دوخت، که چطور از ته دل میخندید و ستاره بارون آسمون چشمهاش برق میزد، زمزمه کرد: «خیلی وقت بود که خنده های از ته دلت رو ندیده بودم عزیزم، انگار نبود من برات خیلی بهتره! خوشحالم که من و درد و غمهام رو فراموش کردی و الان آزاد و راحت میخندی؛ حالا که تو یادت نمیاد بزار من خاطراتمون رو مرور کنم و بیشتر از این لحظه عاشقت شم!»
از جاش بلند شد، به سمت آیینه رفت و با گرفتن کاتری که روی میز قرار داشت شروع به نوشتن و مرور خاطراتش با روشنایی روزهای تاریک زندگیش کرد.
وقتی متوجه خیس شدن صورتش شد که نوشتههاش تموم شده بودن، به عقب برگشت و دوباره سر جای قبلیش نشست و به آیینه نگاه کرد و خاطراتش دوباره زنده شدن
***
"فلشبک"
با دیدنش اونم روی تردمیل باشگاه ِکمپانی آروم زمزنه کرد: «باز داره ورزش میکنه؟»
صداش رو بلندتر کرد تا به گوش پسر روی تردمیل برسه: «یا...جونگکوکا بسه دیگه، همش باشگاهی! باشگاه دیگه انقدر تورو دیده خسته شده، چون زیاد میای اینجا اگه میخوای میتونی با باشگاه ازدواج کنیا شبام همینجا بخواب اینجوری میتونی باهاش زندگیم کنی، یا جئون جونگکوک باتوام!»جیمین با دیدن اینکه جونگکوک بهش توجهی نمیکنه، به هوسوک که به حرفهاش و واکنش نشون ندادن جونگکوک میخندید چشمکی زد و به سمت تردمیل حرکت کرد.
تا اومد از پشت روی تردمیل بپره نزدیک بود سر بخوره و پهن زمین شه، پس تصمیم گرفت از رو به رو وارد عمل شه؛
تردمیل رو دور زد و روبهروی تردمیل قرار گرفت.
درسته حالا جیمین یکمی قدش کوتاهه و ریزه میزهست و خودش این ویژگی های -به قول جونگکوک کیوت- رو دوست نداره ولی بعضی موقع ها این کوچولو بودن واقعا به کارش میاومد! مثلا یه نمونهش این بود که یه روز اونا تو خونه جونگکوک بودن که صدای زنگ در هر دوشون رو شوکه کرد، هردوشون با فهمیدن اینکه دخترداییهای جونگکوک پشت در خونهان هل میکنن چون هر دو خوب میدونستن که اونا جیکوکرن و فعالترین فنپیج رو بین آرمیها دارن؛ حالا با این اوصاف اگه اونا میفهمیدن اون دوتا تنها توی یه خونهان اونم بدون نفر سومی، و گردن کبود جونگکوک و لبهای ورم کرده جیمین رو میدیدن قطعا بعدش اتفاقات جالبی نمیافتاد! و جیمین اون روز تنها جایی که واسه قائم شدن پیدا کرده بود کمد ِ کلوز روم خونه کوک بود و اون راحت اونجا جا شد.
حالا از مزیت اینکه خیلی راحت تو بغل دوست پسرش جا میشد و انگار اون بغل رو فقط واسه خودش ساختن بگذریم!
YOU ARE READING
Crescent Moon هلال ماه 🌙
Fantasy↬CRESCENT MOON.🌙 ◆𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝐀𝐍𝐆𝐒𝐓 , 𝐃𝐑𝐀𝐌 , 𝐅𝐀𝐍𝐓𝐀𝐒𝐘 , 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍𝐓𝐈𝐂 ◆𝖼𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐌𝐈𝐍 ◆𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝐋𝐔𝐍𝐈𝐊𝐀 ◆𝗎𝗉: 𝐅𝐑𝐈𝐃𝐀𝐘 00:00 ژانر: انگست، درام، فانتزی، عاشقانه کاپل: کوکمین، روز های اپ: پنجشنبه ها س...