part 9
𝐑𝐄𝐔𝐍𝐈𝐎𝐍 | تجدید دیدار
"شاید در زندگی بعدی..."
***
صدای قدم های هاجون که در اتاق با عجله راه میرفت در گوش هایم پیچید و باعث بهم ریختگی ام میشد.
نمیدانستم که چه خبر است و همین به شدت کلافهام میکرد.
سرم را بین افراد حاضر در اتاق چرخاندم تا زمانی که چشمانم بر روی فرمانده خیره ماند.
اینکه متوجه نمیشدم که چرا و چگونه پدرش سر از آنجا در آورده بود یا حتی اینکه پدرش کیست مرا سردرگم ترو عصبی میکرد!
از وقتی که پارک سو مین، پدر فرمانده را در کنار لی جیسان دیدیم و حرفهایی که زده بودند را شنیدیم فرمانده بسیار بهم ریخته بود!
و این بهم ریختگی برای من بسیار عجیب بود، اینکه فرمانده را با حالی عجیب و چشمانی سردرگم ببینم برایم تازگی داشت؛
چون من همیشه او را جدی، استوار و با لبخندی کوتاه گوشهی لبهایش میدیدم.
با شنیدن صدای هاجون که بالاخره دست از قدم رو رفتن در اتاق فرمانده برداشته بود ، چشمانم را از فرمانده گرفتم و به او نگاه کردم.
رو به رویمان نشست.
«خب...بزار ببینم درست متوجه شدم یا نه!
شما رفتید اونجا و از خوش شانسیتون دقیقا افتادین اتاق بغلی لی جیسان؟!»
سرم را به نشانه تایید تکان دادم.
«بعدشم نشستین به حرفاشون گوش دادین.»
«اوهوم»
«اینم متوجه شدم که فهمیدین دارن درباره چی حرف میزنن!
الان چیزی که ذهنمو مشغول کرده آدمهایین که با لی جیسان ملاقات کردن، واضح بهم بگین اونا کیا بودن؟»رفتار هاجون برایم کمی غیرقابل درک بود، با خودم میگفتم: مگر او فرماندهی اینجاست که اینگونه و با لحن دستوری و کوبنده از من و فرماندهی پایگاه بازجویی میکند!؟
با صدای فرمانده نگاهم راه به سمتش چرخاندم: «لی جیسان، کیم سوجون و...»
صدای عصبی تهیانگ از پشت سرم به گوشم رسید: «کیم سوجون؟»
به سمت من و فرمانده آمد و روبهرویمان ایستاد: «مینی شوخیه دیگه؟ کیم سوجون رئیس کل سازمان اطلاعات و جاسوسی رو که نمیگی؟ »
نگاهی به فرمانده انداختم تا واکنشش را ببینم.
با دیدن سر پایین افتادهی فرمانده، چشمانم گرد شد و ناخواسته لب زدم: «خب اون باشه چی میشه؟»
همه نگاهشان به رویم قفل شد و همین باعث شد که حرفم را با دلیل توضیح دهم: «ما قراره فساد افراد دولتی رو برملا کنیم درسته؟ کیم سوجون هم مقام دولتیه و الان هم فهمیدیم که تو کار فساد هم هست! چیش انقدر عجیبه؟»
صدای هاجون که تازه روی صندلی نشسته بود بلند شد: «کیم سوجون برادر بزرگتر من و تهیانگه.»
چشم هایم از این گرد تر نمیشد!
چرا خانوادههایشان اینگونه بودند؟! همه در فساد و بدبخت کردن مردم دست داشتند...نکند آنها هم همدستشان باشند؟
YOU ARE READING
Crescent Moon هلال ماه 🌙
Fantasy↬CRESCENT MOON.🌙 ◆𝖦𝖾𝗇𝗋𝖾: 𝐀𝐍𝐆𝐒𝐓 , 𝐃𝐑𝐀𝐌 , 𝐅𝐀𝐍𝐓𝐀𝐒𝐘 , 𝐑𝐎𝐌𝐀𝐍𝐓𝐈𝐂 ◆𝖼𝗈𝗎𝗉𝗅𝖾: 𝐊𝐎𝐎𝐊𝐌𝐈𝐍 ◆𝖶𝗋𝗂𝗍𝖾𝗋: 𝐋𝐔𝐍𝐈𝐊𝐀 ◆𝗎𝗉: 𝐅𝐑𝐈𝐃𝐀𝐘 00:00 ژانر: انگست، درام، فانتزی، عاشقانه کاپل: کوکمین، روز های اپ: پنجشنبه ها س...