′هیچکس طوری که بنظر میاد نیست′ زین فهمید وقتی لیام رو شناخت.
لیام خشم سرکوب شدهٔ ناراحتی بود که زین نمیدونست منشأ ناشناخته تظاهرها و عصبانیتهای لیام چیه.با عصبانیتش همهچیز رو داغون میکرد اما قلب خودش شکنندهتر از تمام این چیزها بود. و زین حالا مراقبت از لیام رو وظیفه خودش میدونست.
زین توی یک هفته اولی که لیام اطرافش پرسه میزد فهمید شدیدتر از عطر ملایم و سرد لیام، بوی خطریه که ازش ساتع میشه. عطر خطر مثل پرچم قرمز زودتر از خود لیام به چشم میاومد.
به لبخند ظاهریه لیام نگاه کرد و گوشه دفترش یادداشت کرد ′کسی که دروغ میگه′ و به مخاطب خندههای لیام نگاه کرد و نوشت ′کسی که میخواد باور کنه′.
زین پوسته ترک خورده لیام رو دید. پس یادداشت کرد ′کسی که میخواد بشنوه′ و دفترش رو بست.
خلاف جهت صندلی نشست و سرش رو روی دستهایی که روی میز زین جمع کرده بود، گذاشت.
_دیشب نخوابیدی؟
زین فقط پرسید تا نشون بده اهمیت میده چون جواب رو میدونست. از هفته اول میدونست هرشب بیخوابی به لیام لگد میزنه و چشمهای خمارش رو تا صبح باز نگه میداره.لیام سرتکون میده و انگشتهای زین از حفظ راهشون رو بین موهای مواج لیام پیدا میکنن. موهای لیام زبر و تیرهان مثل چشمهاش، مثل گربه سیاهی که توی باغچه پیدا کرده.
به این فکر میکنه که لیام نقشهای سادهاست یا هزارتویی که باید ازش دور بمونی؟
چندان اهمیتی نداره، زین میخواد کسی باشه که میدونه.
_____________________
برای اینکه متاسفم اگر تلاش نکردم صداقتم رو
بهت نشون بدم.
DU LIEST GERADE
Out Of My League
Kurzgeschichten[و لیام میدونه زین هیچوقت قرار نیست بفهمه اما اون شب وقتی که میگفت ″ای کاش همینجا پیش هم بمیریم″ لیام آماده بوده تا آخرین نفسش رو روی آخرین نبض شقیقهٔ زین بکشه.] تولدت مبارک.