چندماه بعد از اون بوسه، وقتی زین از لندن برگشته بود تا به مادربزرگ عزیزش سر بزنه لیام رو پشت شیشه بارون خورده کافه موردعلاقشون دید. طی یک لحظه تصمیم گرفت داخل بشه و قبل از بی سروصدا رفتنش مثل همیشه، بهترین دوست قدیمیش رو ببینه.
لیام واکنش خاصی بهش نداشت و تا حدودی ناامید کننده بود اما چیزی نگفت، خودش رو لایق هیچگونه ابراز دلتنگیای نمیدید.
به چشمهای گود رفته لیام نگاه کرد با استشمام بوی تینر ناخودآگاه لبخند زد. لیامی که بعنوان آرتیست محلی درآمد خودش رو داشت و وقتی بیکار بود خودش رو درگیر ماشینهای مکانیکی لویی میکرد رو بیشتر از لیام معمار تصوراتش دوست داشت.
_دفعه بعدی که یواشکی میای دیگه اینجا نیستم.
لیام بیمقدمه گفت و زین رو از جا پروند._چرا؟
مردد پرسید و دستهای یخ زدهاش رو قفل یکدیگر کرد._چون سر و ته این شهر رو بزنی باز همهجا یاد توئه.
چیزی برای گفتن نداشت اما تندی زبونش اجازه آروم گرفتن رو بهش نمیداد. به قهوه مقابلش نگاه میکرد و دنبال جوابی به همون تلخی بود. انقدر تلخ که زخمی عمیقتر از یادگار لیام به خودش، بهش بزنه.
_ازت پرسیده بودم. گفتی خسته نمیشی. گفتی یه عمر وقت داری منتظرم بمونی.
و دوباره لیام تبدیل به ناامیدی شد. دائما از رفتارها و گفتارهای زین ناامید میشد.
_طلبکاری؟
زمزمهوار پرسید و بلافاصله پشیمون شد، نمیخواست همچین چیزی به زین بگه._طلب کجا بود؟ مشکل، منه.
+باشه.
مشکل اون بود؟ یا خودش دیر کرده بود؟+از منتظر تو موندن خسته نشدم. فقط فکر میکنم باید کَندَن رو یاد بگیرم، قلبم رو بردارم و برم تا شاید درمانش کنم.
آروم گفت و به دیوار شیشهای و خیس کافه نگاه کرد، دیدش تار بود و دیدن چهره خنثی زین و قوی موندن راحت نبود.با تمسخر گفت ″کجا بری آخه؟″
+هرجایی که بتونم از خنجر سمی تو دور باشم. میتونم حس کنم چطور زهرش توی تک تک رگهام جریان پیدا کرده.
_فکر میکنی خنجر رو بکشی بیرون، زهر هم باهاش خارج بشه؟
اگر همچین جایی بود زین هم میخواست که بدونه. زین هم میخواست راحت زندگی کنه بدون اینکه به کسی که پشت سرش جا گذاشته فکر کنه.شونه بالا انداخت ″نمیدونم. یا خارج میشه یا بالاخره خون ریزی شکاف سینهام به کشتنم میده″
چیزی نگفت. بعنوان کسی که آخر همهچیز رو میدونست قبل از اون کسی رو دوست نداشت که بدونه چی به سرش میاد.
ВЫ ЧИТАЕТЕ
Out Of My League
Короткий рассказ[و لیام میدونه زین هیچوقت قرار نیست بفهمه اما اون شب وقتی که میگفت ″ای کاش همینجا پیش هم بمیریم″ لیام آماده بوده تا آخرین نفسش رو روی آخرین نبض شقیقهٔ زین بکشه.] تولدت مبارک.