خرده عادت‌های زین.

15 7 0
                                    

ساعت از 4 صبح گذشته بود که لیام هدفونش رو کنار گذاشت و با بیچارگی مشهودی سرش رو میون دست‌هاش گرفت.

لیام تمام مدت داشت به سارق کهکشان‌ها فکر می‌کرد.

تک به تک جزییات زین جلوی چشم‌های لیام زنده می‌شدن و حواس پسر رو از آسمون نیمه‌روشن صبح می‌گرفتن.

هنوز صدای ضعیف آهنگ رو از هدفون می‌شنوه؛

The day after you stole my heart, everything I touched told me it would be better shared with you.

و لیام رو یاد تمام علاقه‌های مشترکی می‌ندازه که با زین به اشتراک گذاشته. و می‌دونه احتمالا تمام اون‌ها بدون همراهی زین لذتی نخواهند داشت.

بی‌خوابی نه، این‌بار زین خواب رو از چشم‌های خسته لیام دزدیده.
عادت دست کشیدن لای موهاش، شکستن قلنج انگشت‌هاش به دردناک‌ترین حالت، نقاشی‌های ریز و درشتِ روی جزوه‌هاش، وقتی اسمش رو صدا می‌زنه، مژه‌های بلند و چشم‌های طلایی رنگش، دست‌هاش و هر جزئی که زین رو سازه به قاتل جدیدی برای خواب لیام بدل شده.

بهترین دوستِ لیام داشت چه بلایی سر قلب بهترین دوستش می‌آورد؟


___________________

برای اینکه متأسفم اگر بهت نگفتم تو و خرده عادت‌هات
رو چطور به یاد می‌سپارم.

Out Of My League Kde žijí příběhy. Začni objevovat