Ch2

315 70 70
                                    

روز بعد چمدون و وسایلش رو با بوگوم به اتاقش آورده بودن و دوست خل و چلش یک ساعت رو توی وان حموم گذرونده بود!

بعد از رفتن بوگوم وسایلش رو مرتب کرد و دوش کوتاهی گرفت، لباس فرماشو پوشید و با برداشتن کوله پشتیش به طرف ساختمون اصلی مدرسه رفت،کلاسی که توی برنامش ذکر شده بود رو پیدا کرد و تقه ی کوتاهی به در زد، به محض شنیدن صدای معلم وارد شد و اولین چیزی که دید یه جفت چشم وق زده بودن که کفری نگاهش میکردن، عالی شد…جئون جانگکوک، برای تمام روز.

کنار میز معلم ایستاد و تعظیم کوتاهی کرد و بعد به سمت کلاس چرخید:
_سلام من کیم تهیونگم…از آشناییتون خوشوقتم لطفا هوای منو داشته باشید.

بچه های کلاس بجز جانگکوک براش دست زدن.

معلم دستی روی شونش گذاشت و دوتا صندلی خالی رو نشونش داد:
_میتونی پیش جانگکوک یا سیوون بشینی.

معلومه که بین جانگکوک و سیوونی که ناشناس بود، سیوونی که ناشناس بود رو انتخاب میکرد!

به محض نشستنش موهاش از پشت کشیده شد و کفری به عقب چرخید، جیمین ابرویی بالا انداخت و تهیونگ خندید:
_صبح بخیر.

پسر مو طلایی سری تکون داد و جزوه ای رو به سمتش گرفت:
_جزوه ی ریاضیه، میتونم چندروز بهت قرضش بدم.

لبخند گشادی زد و جزوه ی امانتی جیمین رو روی کتابش گذاشت:
_ممنون،سالم برش میگردونم.

*******

سینی غذاشو گرفت و با دیدن جیمین که براش دست تکون میداد لبخندی زد،به سمتش پا تند کرد و کنارش نشست:
_هی.

جیمین همونطور که لوبیاهای توی برنجشو جدا میکرد به پسری که رو به روش نشسته بود اشاره کرد:
_این هوسوکه.

تهیونگ به پسری که لبخندش برق میزد دست داد و جیمین چاپستیکشو توی گوش پسر کناریش که خوابیده بود فرو کرد:
_اینم دوست پسرمه…یونگی.

پسر خواب آلود نگاهی بهش انداخت و لبخند تهیونگ رو با لبخند کوچیکی جواب داد:
_دوست پیدا کردی چیمی؟

جیمین سری تکون داد و موهای آشفته ی پسر رو مرتب کرد:
_غذاتو بخور، بعدا هم میتونی بخوابی.

با قرار گرفتن سینی دیگه ای روز میز نگاهشو از کاپل کیوتی که کنارش نشسته بودن گرفت و به چشمهای به خون نشسته ی مقابلش خیره شد.
جانگکوک زبونشو به لپش فشار میداد و تهیونگ با بی حسی نگاهش می‌کرد.

هوسوک متعجب از جو تاریک بین اون دوتا به شونه ی جانگکوک کوبید:
_یا،چه مرگته؟اون فقط یه تازه وارده میخوای با چشات خفش کنی؟

جانگکوک پوزخندی زد و تهیونگ دست به سینه به صندلیش تکیه داد:
_مگه قرار نبود دیگه کسی رو وارد اکیپ نکنی؟

Most Hated Beloved "taekook"Unde poveștirile trăiesc. Descoperă acum