10🩸

1K 93 41
                                    

( برای این حجم از درد و غم تهیونگ ازتون معذرت‌خواهی میکنم:)
_________________________________________

_ امروز مادر باعث و بانیش باید برای بچه اش مراسم بگیره، حالا جرئت داری بهم دست بزن
_ نه تهیونگ، مادرش الان داره با پول های من عشق میکنه

تهیونگ خیلی احمق بود یا ماجرا واقعا خیلی پیچیده بود؟

<فلش بک عمارت جئون>

_ من فکر میکردم فقط چهار تا شاه وجود داره
_ نه پسرم هر شاهی، یه بی‌بی هم داره که قدرتش باهاش برابری میکنه
_ به من نگو پسرم، حالا از اون قدرت کوفتیت استفاده کن و کاری کن من با لی‌یوم صحبت کنم
_ از بعد از پدرت قبول میکردی که شاه پیک بشی دیگه به من نیاز نداشتی
_ من خودمو محدود به قوانین مسخره حکم نمیکنم، همین که بیشترین سهام شرکت دست منه یعنی قدرت دست منه اگه میبینی لی‌یون جرأت کرده به اموال من دست بزنه حتما چشمش دنبال اینکه سهام ازم بگیره، حالا بی‌بی پیک قبل از اینکه همه این مسخره بازی که اسمش رو گذاشتید برای خودتون " حکم " رو نابود کنم کاری کن با لی‌یوم صحبت کنم

یونا فکر میکرد، بعد از پدرش دیگه هیچ چیز و هیچ کس برای پسرش اهمیت نداره؛ پس لی‌یوم اینبار واقعا زده بود به هدف
یونا سر تکون داد و شماره شخصی لی‌یوم رو گرفت و روی بلندگو گذاشت

_ آه یونای عزیزم چی باعث شده بخوای صدای منو بشنوی؟ البته به نظرم یه چند دقیقه ای دیر کردی برای زنگ زدن که میذارم پای صحبتت با پسرت
_ به دوست پسر، پسرم دست زدی؟

یونگی با خودش داشت فکر میکرد، جونگ‌کوک عجیب داره صبر به خرج میده و فهمید که موضوع تهیونگ براش جدیه

_ آه این پسر خیلی بدن خوبی داره ولی خب مثل یه بچه گربه همش از دستم فرار میکنه

جونگ‌کوک سمت مادرش رفت و دستش رو دراز کرد سمتش، یونا بی هیچ حرفی گوشی رو کف دستش گذاشت

_ جواب سوال مادرم رو بده
_ اوه جونگ‌کوک چه زود آفرین خوشم اومد، تو بلدی از قدرت دیگران هم استفاده کنی؟
_ دستت به تنش بخوره، اشکش در بیاد، زندگیتو سیاه میکنم
_ جونگ‌کوک یه چیزی بهت میگم با دقت گوش کن، نمیخواستم بهت بگم ولی صرفا برای اینکه بدونی چقدر زیاد دست دارم تو زندگیت میگم بهت؛ تو به مدت ۴ سال این پسر رو زیر نظر داشتی و اصلا قصد تجاوز بهش رو نداشتی، ولی با خودت فکر کن چرا یهو همون شب که اتفاقا شب تولدش هم بود بهش تجاوز کردی؟

حق با لی‌یوم بود،جونگ کوک اینقدر از دور تهیونگ رو دیده بود ‌که واقعا عاشقش شده بود، سوال مسخره ای که هر بار صورت تهیونگ رو میدید یادش میومد " چرا بهش تجاوز کردم؟ " بود. چه اتفاقی داشت تو زندگیش میوفتاد؟ دور تا دورش رو نگاه کرد : یونگی، موبین، مادرش، بقیه بادیگاردها و خدمه باید به کی شک میکرد؟

 𝗥𝗮𝗽𝗲 ⛔️ تجاوزWhere stories live. Discover now