1

3.3K 133 13
                                    

کیف باشگاهشو بی اعصاب روی شونه اش پرت کرد و داشت به سمت خروجی باشگاه می‌رفت که سوهو خودشو پرت کرد جلوش و دست هاشو به دو طرف باز کرد و گفت :

+کجا با این عجله جناب کوکی ..

جنگکوک خواست کنارش بزنه و رد شه چون واقعا روزش تا این لحظه زیاد جالب سپری نشده بود و اعصاب سر و کله زدن با سوهو رو ابدا نداشت ..
ولی سوهو دوباره مصرانه جلوش گرفت

+اینقدر خودتو نگیر دیگه ..بیا بریم یه نوشیدنی بزنیم بر بدن بعد باشگاه میچسبه ..یه جایی رو پیدا کردم سوجو هاش حرف نداره ...

_برو کنار سوهو واقعا اعصاب تو یکی رو ندارم دیگه می‌خوام برم دنبال جیمین بعدشم برم خونه ...

+بیا دیگه اذیت نکن اصلا با هم میریم دنبال جیمین خوبه؟میای؟

_نه

سوهو رو کنار زد و از کنارش رد شد و به قیافه پوکرش هم توجه ای نکرد ...

تا باری که جیمین توش کار میکرد پیاده حداقل ۴۰ دقیقه راه بود ولی خسته تر از چیزی بود که تا اونجا پیاده بره ولی چاره ای نبود به جیمین قول داده بود که باهم برن خونه ...

بعد از رسیدن به بار وارد شد ولی در کمال تعجب دید که بار در سکوت کامل فرو رفته و صدای گریه کردن کسی به گوشش رسید که بی شباهت به صدای جیمین نبود ...
پس به سرعت پله های بار رو پایین رفت و با انبوهی از بادیگارد های شیک و پیک و کت و شلواری روبه رو شد و اون بین جیمین رو دید که با جسه کوچیکش بین اونها گیر کرده و در حال گریه کردنه...تا این صحنه رو دید با عجله جلو رفت ...دوتا از بادیگارد ها میخواستن جلوش بگیرن که با تو چک هوک هر دوتای اونها رو نقش زمین کرد بقیه بادیگارد ها به سمتش هجوم آوردن ولی اون بی توجه به سمت جیمین رفت و اونو تو آغوش کشید و آروم زیر گوشش زمزمه کرد

_آروم ....ششش...آروم باش ..بگو ببینم باز چه دسته گلی به آب دادی..

+هق ...ه..ه ..ب..باور کن ..من هیچ کاری نکردم هیونگ ..

کوکی سرشو بالا آورد که با حجم زیادی اسلحه که به سمت سرش نشونه رفته بود رو به رو شد ..

یکم اطراف رو نگاه کرد که شاید روزنه امیدی برای فرار پیدا کنه ولی کاملا با دیواری از بادیگارد های تا خرخره مسلحه محاصره شده بودن..

_شما ها چه مرگتونه ..بزارین منو برادرم بریم ..

این حرفو تقریبا با صدای بلند و داد مانند گفت و جیمین رو به همراه خودش بلند کرد ..جیمین لرزان ایستاد و سرشو تو سینه کوکی قایم کرد و چشماشو بست ..کوکی بعد از به جمع بندی چند ثانیه فهمید که اون یارویی که پشت به اونها نشسته و بی صدا مشروبشو کوفت می‌کنه احتمالا رییس این قلچماقا باشه چون هر چند ثانیه اون ربات‌های مسلح بهش نگاه میکنن و منتظر حرکتی از سمتش هستن ...

Dark play /VkookWhere stories live. Discover now