4

1.7K 83 8
                                    

یک ماه از زمانی که به دستور اون کیم فاکینگ تهیونگ شروع به کار کرده بود می‌گذشت و روز به روز شرایط براش سخت تر میشد تو این یک ماه ۱۲ بار تلاش به فرار کرده بود که نتیجه هر بار فرارش فقط و فقط رد شلاق هایی بود که روی تنش نقش بسته بود تنها چیزی که این یک ماه رو براش راحت کرده بود ندیدن تهیونگ بود که خودش باز جای امیدواری داشت که فراموشش کرده چون طبق چیزهایی که این مدت شنیده بود تهیونگ آدمی بود که وقت فکر کردن به آدمی مثل اونو نداشت ..از یه طرف دیگه نگران جیمین و جین دوست صمیمیش بود چون بعد از آخرین باری که تو اون عمارت لعنتی صدای مهمترین آدمای زندگیشو شنیده بود دیگه خبری از اون دوتا نداشت و نمی دونست دقیقا چه اتفاقی افتاده ..تصمیم داشت امشب بعد از ساعت کاریش و قبل از شروع تمریناتش فرار کنه چون تنها تایم تعویض شیفت محافظ های بار ساعت ۹ شب بود و به مدت تقریبا ۱۵ دقیقه در بدون محافظت بود و این باعث میشد که یه فرصت عالی برای فرار برای جنگکوک پیش بیاد ..تقریبا ساعت ۸:۵۰ دقیقه بود و شیفت کاری اون هم تموم شده بود به سمت لی مین که همه اونو رییس صدا میکردن راه افتاد جلوش ایستاد و با صدای کنترل شده ای گفت

_ شیفتم تموم شده میتونم برم اتاقم..

لی نگاهی مرموز بهش انداخت و گفت

_از این به بعد شیفتت ساعت ۹ شب تازه شروع میشه و یه سری تمرین های خاص داری که صبح ها انجام میدی ..یه لباس تو اتاقت گذاشتم اون بپوش و تا نیم ساعت دیگه جلوی redroom باش ..راس ساعت ۹:۲۰ دقیقه

جنگکوک بی تفاوت از کنار لی گذشت

لی با پوزخندی آشکار قدم های پسر رو تا انتهای راهرو دنبال کرد و گفت

_به جرعت میتونم بگم کمتر کسی مثل تو اینقدر گستاخانه با من رفتار میکنه ..و با خنده گفت دوست دارم ببینم وقتی تمرینات با رییس بزرگ شروع بشه بازم اینقدر پررو و با ادعا راه میری جناب جئون

و بعد با خودش فکر کرد که این پسر چه چیز خاصی داره که رییسش دستور داده که آموزش های کلاس Aرو ببینه ..تا جایی که یادش میومد فقط برای یه نفر از این آموزش ها استفاده کرده بود که اون هم معشوق سابق رییسش بود یعنی امکان داشت که جئون هم به همچین جایگاهی برسه ؟! اون میدونست این یک ماه فقط و فقط تایم استراحتی برای جئون بوده که کامل سلامتیشو به دست بیاره و بعد شروع آموزشاش خبری از این چیزا نیست ..

جنگکوک با اعصابی داغون به سمت اتاقش رفت و زیر لب با صدای عصبی زمزمه کرد

_دقیقا این شیفت لعنتی باید امشب تغییر میکرد لعنت به این شانس.. من باید امشب صدرصد فرار کنم ..باید بفهمم چه بلایی سر جیمین و جین اومده ..

در اتاقش رو باز کرد وارد شد یک ماهی بود که تو یه اتاق تقریبا سی متری با یه سرویس حمام و دستشویی جدا و تم قهویی زندگی میکرد ..نمی دونست چرا ولی اتاق اون جزوه بهترین اتاقهای این بار لعنتی بود در واقع اتاق همه محافظ ها و کارکنان کوچیکتر بود و سرویس حمام و دستشویی جدایی نداشت و حتی هر سه نفر از یه اتاق استفاده میکردن ولی اتاق اون تخت دو نفره میز آرایش و سرویس حمام جدا و کمد های کاملا ست و همرنگ داشت جوری حس میکرد برای اون طراحی شده چون جنگکوک شدیداً عاشق رنگ های تیره بود و کل اتاق شامل تمی از رنگ قهویی تیره و نسکافه ای بود ..به سمت سرویس بهداشتی رفت و بی تفاوت از کنار لباسی که روی تخت بود گذشت یه دوش گرفت و با یه حوله که دو کمرش بسته بود بیرون اومد ..به سمت تخت رفت و لباس رو بالا آورد و با حالت بهت و شوکه به لباس نگاه کرد ..لباس ..هه اسمشو نمیشه لباس گذاشت نمی دونست منظور اون لی لعنتی از لباس فقط یه تیکه پارچه متصل به یه نخ باریک بوده که ظاهراً قراره اون جای باکسر پوشیده بشه..با حالت چندشی اونو روی تخت انداخت و گفت

Dark play /VkookWhere stories live. Discover now