12

1.4K 60 20
                                    


«کالیفرنیا_روز حادثه »

با حالی خراب نظاره گر صحنه دلخراش روبه روش بود ..ماشین هایی که وسط جاده ایستاده بودن و بینشون پر از جنازه بود ..با خودش فقط یه چیز رو زمزمه کرد ..قرارمون این نبود ..کمی بیشتر ایستاد و با خودش صحنه ای رو دید که دلیل اصلی به وجود اومدنش بود ..اون حق نداشت ..به هیچ وجه حق نداشت که جون این همه آدم رو به خاطر نقشه مسخرش بگیره ..نمی خواست بیشتر از این اونجا وایسه و نظاره گر این صحنه های دلخراش باشه .. میخواست هر چه زودتر برگرده و به اون جشن کوفتی برسه ..خودشم نمی دونست چرا باید این همه آدم به خاطر یه اتفاق که چندین سال پیش افتاده جونشونو از دست بدن ..بی معطلی ماشینو به عقب روند ولی لحظه آخر با کیم تهیونگ چشم تو چشم شد ..چشماش وحشتناک ترسن چیزی بود که تا الان تو عمرش دیده بود ..حتی از این فاصله هم خشم و عصبانیت توشون فریاد میزد ..با همون ارتباط چشمی که با کیم تهیونگ گرفته بود تا جایی عقب رفت که دیگه اون کیم تهیونگ لعنتی تو دیدش نبود ..دور زد و به سمت مقصدی که قصد داشت بره به راه افتاد ‌‌

تقریبا یک ساعت بعد ماشینو جلوی عمارت پارک چانیول پارک کرد و از ماشین پیاده شد..از همین جا هم صدای فریاد های جنگکوک به گوشش می‌رسید ولی نه اون نمی تونست الان همه چیز رو خراب کنه و همه چیزو لو بده ..اون باید تا لحظه آخر نقش یه قربانی رو بازی میکرد ..اگه جنگکوک و یا حتی تهیونگ می‌فهمیدن که تمام این نقشه ها زیر سر اون بود به سختی میشد ضمانت کرد که جون سالم از این قضیه به در ببره ..پس الان وقتش نبود ..باید به وقتش خودش رو نشون میداد ..بی توجه به داد و فریاد های جنگکوک از کنار پله های وسط خونه عبور کرد و به سمت بار نسبتا بزرگی که قسمت انتهایی سالن و تقریبا زیر پله ها قرار داشت رفت فضای تاریکش که با نور های آبی کمی نورپردازی شده بود حداقل برای چند لحظه هم شده حس آرامش بخش میداد ولی چه فایده که صدای جنگکوک خدشه زیادی به این آرامش نسبی وارد میکرد ..پیکی از ویسکی دالمور که یکی از نوشیدنی های مورد علاقه اش بود پر‌ کرد و یکجا سر کشید ..صدای چانیول به گوشش رسید..که با صدایی بلند گفت

_تو باید پسر بزرگ جانگ جه هیون باشی ..جانگ جنگکوک درسته؟!

جین پوزخندی به این حرف چانیول زد ..اون مطمئنا خوب میدونست که جنگکوک کیه و از چه خانواده ای و با این حرف فقط قصد خفه کردن جنگکوک رو داشت پس بی حوصله و بی توجه به ادامه بحث اون دو نفر پیک‌ دیگه برای خودش ریخت و همینجوری ادامه تا وقتی که حس کرد دیدش داره تار میشه ..یکی از افراد پارک چانیول به سمتش اومد و گفت

-قربان جناب پارک تو اتاق کارشون منتظرتون هستن

جین با لحنی کش دار که به خاطر اثر پیک های متعدد ویسکی بود گفت

_جنگکوک خوبه؟!آروم شد؟!

-بنده اطلاعی ندارم ..لطفاً ..تا اتاق جناب پارک راهنماییتون میکنم

Dark play /VkookWhere stories live. Discover now