پاهاش رو تا جایی که دست سهون میزاشت، جمع کرد و خودش رو کمی سمت لبهی وان کشید... که البته چون سهون تمام حرکاتش رو زیر نظر داشت، دوباره اون رو سرجاش برگردوند و همونطور که به کارش ادامه میداد، بوسهای روی شونهش گذاشت.
_ چطوره؟ حس خوبی داره؟
+ همم..
کای حواسش به لبهایی بود که پوست شونهش رو به بازی گرفته.. با شنیدن صداش، فقط تونست صدای ناواضحی از خودش تولید کنه. همونطور که زیر چشمی، نگاهش روی صورت سفید سهون میگشتن، فکری ذهنش رو درگیر کرد... که در آخر بدون اینکه کنترلی روی خودش داشته باشه، سؤالش رو به زبون آورد.
+ سهون شی.. کاری نیست که دلت بخوای باهام انجام بدی؟
_ هوم؟
سهون ابرویی بخاطر سوال یه دفعهایش بالا انداخت و نگاهش رو به چشماش داد.
کای معذب تو بغلش تکونی خورد و نگاهش رو پایین انداخت و به سطح آب خیره شد.+ تو طول این مدت، همش کارایی انجام میدادی که به من حس خوبی میدادن... راستش اگه اینطور پیش بره، من واقعا معذب میشم.
بعد حرفش، دوباره به چیزی که گفته بود فکر کرد و با کمی دستپاچگی که سعی میکرد نشون نده، حرفش رو اصلاح کرد.
+ ولی نمیتونم کارای خیلی منحرفانهای انجام بدما!
سهون با شنیدن حرفش شوکه شد.. تصور نمیکرد که همچين حرفی رو از دهنش بشنوه.
_ هیچی.
+ چرا؟!
با شنیدن کلمهی هیچی، چشماش درشت شد و ابرویی بالا انداخت.. و بدون هیچ اختیاری دلیلش رو پرسید. برای اینکه بتونه صورت سهون رو ببینه، کمی جابهجا شد و به لبهی وان تکیه داد.
سهون یا دیدن این کارش، دوباره لبخندش برگشت و با مهربونی بهش خیره شد._ همین که میزاری اینطوری لمست کنم، برام بسه. هیچ چیز خاصی ندارم که بخوام انجام بدم.
کای با شنیدن حرفش، حسای مختلفی بهش دست داد.. و با صورتی سرخ و متعجب بهش نگاه میکرد.
+ ولی چرا...؟ من...
با مکث بین کلمهها حرف میزد.. چون نمیتونست برای حرف سهون دلیل قانع کنندهای پیدا کنه. ابروهاش و تو هم کشید و با گرفتن نگاهش از سهون، سرش رو پایین انداخت.
+ بهت گفته بودم مگه؟.. که نباید درگیر حس عاشقانهای بشیم... واسه همین نمیفهمم...
کمی مکث کرد و لبش رو گاز گرفت.. برای ادامه دادن حرفش یکم شک داشت، ولی بازم با نفس عمیقی به حرف زدن ادامه داد.
سهون تمام مدت، صورتی که فقط نصفش توی دیدش بود رو زیر نظر داشت.. با تعلل کردنش تو حرف زدن، اصلا فکرای خوبی به سرش نمیزدن.

YOU ARE READING
𝑹𝒆𝒅 𝑺𝒕𝒓𝒊𝒏𝒈 𝑶𝒇 𝑭𝒂𝒕𝒆↬ᶠᵘˡˡ
FanfictionName: رشتهی قرمز سرنوشت Couple: Sekai ❤🩹 Genre: Fantasy • Romance • Angst • Smut Up Day's: Saturday Channel: @Drk_fiction