به پسری که حالا با تموم شدن تقلاهاش برای رهایی بی جون توی آغوشش به خواب رفته بود خیره شد.
با تموم شدن زجه های کیونگسو بارون هم آروم گرفته بود.
جونگین گونه ی کیونگسو رو نوازش کرد و صورت خیس از اشکشو پاک کرد.کلاه سوییشرتشو روی سرش کشید و دستاشو زیر زانوهاش بردو بلندش کرد.
از سبکی بیش از اندازه پسر توی بغلش تعجب کرد.
کای واقعا گیج بود نمیدونست باید با اون پسر چیکار کنه فقط مطمئن که نمیخواست اونو بیهوش اونجا رها کنه.
به سمت ماشین راه افتادو درشو باز کرد .
با دیدن اون با وجود خستگی و کلافه گیش از بحث با پدر مادرش سریع از ماشین پیاده شده بودو خودشو بهش رسونده بود.
کیونگسو رو روی صندلی خوابوندو به چشم های غرق در خوابش خیره شد.
با نگاه کردن به اون چشم ها چشمای پر از اشکش،فریادهاش،تقلاهاش برای رهایی از آغوشش یادش اومد.
زیپ سوییشرتشو بالاتر کشید تا از سرماخوردگیش جلوگیری کنه. تو این وضعیت همین رو کم داشت.
دررو بست و روی صندلی خودش رو پرت کرد.کت خیسشو دراوردو روی داشبورد گذاشت.
کای کلافه دستی به صورتش کشید اون پسر چش بود باید باهاش چیکار میکرد؟
با صدای زنگ گوشی به سمت منبع صدا برگشت و برش داشت.
به اسم همسرش روی صفحه گوشی خیره شد.
کسی که هیچ علاقه ای بهش نداشت و به خاطر خانواده هاشون راضی به این ازدواج شده بودن.
"بله جنی"
"الو جونگ کجایی؟"
"تو ماشینم"
"داری برمیگردی؟"
"کای برگشت و نگاهی به کیونگسوی غرق در خواب انداخت.
"امشب برنمیگردم." بی حس گفت.
کیونگسو اخم ضعیفی کرده بودو از بین لبهای نیمه بازش کلمات نامفهوم و ضعیفی زمزمه میشد.
کای دست لرزونشو گرفت و سعی کرد با نوازش پشت دستش آرومش کنه.
"اوه باشه"جنی آروم گفت.
کای خوشحال بود از اینکه جنی زیاد سربه سرش نمیذاشت و درکش میکرد.
"میگم..جونگین؟"
"بگو"کای چشاشو از کیونگسو گرفت و به روبرو داد.
"جونگ میدونی که هرمشکلی داشته باشی میتونی بهم بگی میدونم خوشت نمیاد ولی به عنوان دوست که.."
"میدونم"
کای لبخند کوتاهی زد خوشحال بود که جنی واقعا مث دوست کنارش بود و باهم راحت بودن.
"و متاسفم که مجبوری این وضع و تحمل کنی تو میتونستی.."
"جونگ الان وقت این حرفا نیست ما حرفامونو قبلا زدیم به هرحال هروقت خواستی با کسی حرف بزنی من هستم ..هوم؟"
"ممنون"
آروم گفت و قطع کرد.
حداقل لازم نبود تنهایی این بارو به دوش بکشه.
به سمت کیونگ برگشت و نگاش کرد حالا آروم خوابیده بود.اروم دستشو از دستش خارج کرد.و سرشو گذاشت روی فرمون فعلا نمیخواست به چیزی فکر کنه.
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
پارت سوم تقدیم به ابنباتیا💫💫
امیدوارم دوسش داشته باشین.ووت.نظر.انتقاد.پیشنهاد پذیرایمم🍭💫
YOU ARE READING
My Savior
General Fiction🌚🌚 ..."دو کیونگسو پسری که که بعد از مرگ خانوادش تصمیم به خودکشی میگیره اما چی میشه که کسی که به دادش میرسه اون روی زندگی رو بهش نشون میده.."...🖤🖤 #kaisoo "copule: kaisoo" "Genre :Dark.Engst.dram.smut" کامل شده📝 ..by Mia.. 🖤🌚🖤🌚🖤🖤🌚🖤🖤🌚�...