Part 19

154 38 16
                                    

دستش که حسابی لاغر شده بودو گرفت کمکش کرد روی تخت بشینه.
کیونگسو روی تخت نشست و چشمای بی حالش دکترو که به سمت میز می‌رفت و دنبال کرد.
"آقای کیم لطفا بشینید"
دکتر به کاناپه جلوش اشاره کرد.
کای سرشو تکون دادو کیونگسورو بلند کرد با پوشوندن سوییشرتش تا از اتاق بیرون ببرش.
"کا..ی منم..میخوام بشنوم"
کیونگسو با خس خس گلوش گفت.
"اما..نه سو بیرون میمونی تا من بیام"
کای خواستشو رد کردو خواست به بیرون ببرش که کیونگسو دستشو از دستش بیرون کشیدو آروم به جلو حرکت کرد.
"سو"
کای با نگرانی گفت و دستشو گرفت و روی کاناپه نشوندش.
دکتر سرشو تکون داد.
"خب آقای دو حالا که خودتون اینجایید من برای خودتون میگم نمیخوام الکی امید بدم اما همونطورکه بهتر از من میدونید وضعیت ریه هاتون حتی از قبل بدتر شده و دارو ها کمکی نکردن..."
کیونگسو سرشو تکون دادو دستشو رو دست مشت شده کای گذاشت.
"م..منونم"
کیونگسو گفت و خواست بلند شه کع کای بلند شد.
"دروغگوییدد همتون..کدوم دکتری به بیمارش اینجوری میگه که تو میگی..هااا"
کیونگسو قطره اشکی که از گونش جاری شدو پس زدو دست کایو گرفت.
کای برگشت و دست کیونگسورو گرفت.
"میریم سو"
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
مثل تمام روزهای این ماه روی کاناپه نشسته بودو به صفحه تلویزیون خاموش خیره بود از خودش هرروز بیشتر از قبل بدش میومد از اینکه هرروز ضعیف تر میشه و کارای معمولشم کسی باید براش انجام بده از اینکه هیچکاری نمیتونست بکنه از اینکه آب شدن کایو میدید ولی کاری از دستش برنمیومد از اینکه کای بخاطرش از زندگیش بیرون شده بود از همه چی از وجود خودش ..
کای به سمتش اومدو بعد از چک کردن کپسول اکسیژن کنارش نشست و به صورتش نگاه کرد.
با دیدن صورت خیسش اخم کردو صورتشو به سمت خودش برگردوند.
"سو؟"
کیونگسو بغضش ترکیدو دستای کایو با تمام زورش گرفت.
"م..من نمیخوام..بمیرم"
همون چند کلمه برای ریختن قلب کای کافی بودن.
جوری که نمی‌دونست باید برای آروم کردن خودشو کیونگسو چی بگه.
"ک..کای میدونی...میدونی ک..هه خیلی دوست داارم..اره؟"
کیونگسو جلوش اشک می‌ریخت.
طاقت نیوردو کیونگسورو بغل گرفت.
"میدونم میدونم عزیزم"
چندمین بار بود که کیونگسو بهش میگفت دیگه چطور باید ثابت می‌کرد.
لوله های اکسیژنو کنار زدو کیونگسو رو روی پاهاش نشوندو به چشماش نگاه کرد.
"کیونگسو توهم میدونی چقد دوست دارم دیگه؟"
دستشو سمت دست کوچیکش بردو دست کیونگسورو روی قلبش گذاشت.
قلبی که با هربار دیدن کیونگسو ترک می‌خورد.
"اینجا..نباشی نمیزنه"
کیونگسو هق هق هاشو از سر گرفت و سرشو روی سینه کای گذاشت.
کای موهای کیونگسورو نوازش کردو با شصتش اشکشو پاک کرد تا کیونگسو نبینتش.
کای انگار که تازه متوجه پاهای لخت کیونگسو بشه از روی سینش بلندش کرد.
"اینجوری سرما میخوری میرم برات لباس بیارم"
"همینج..وری خو..به"
کیونگسو گفت و دوباره سرشو رو سینه کای گذاشت.
کای سعی کرد نگاهشو از پاهای توپر و سفید گیونگسو بگیره .
کیونگسو دوباره سرشو بلند کردو با سینه ای که از گریه بالا و پایین میشد به کای نگاه کرد.
"ک..کای من ..میترسم.."
کای ماسکو برداشت و بوسه کوتاهی رو لباش گذاشت.
"چیزی نمیشه"
گفت و با برگردوندن ماسک کیونگسو رو دوباره بغل گرفت تا آروم باشه.
جوری که کیونگسو فقط با تیشرت روی پاهاش نشسته بود باعث می‌شد عضو هاشون باهم برخورد داشته باشه و این کایو اذیت می‌کرد.
خواست چیزی بگه که با حرف کیونگسو بغض کرد.
"می..شه.."
کیونگسو چی میگفت یعنی اونم همین حسو داشت،؟
کیونگسو سرشو بالا اوردو با چشمای خیسش تو چشمای کای نگاه کرد
"ک..کای میشه بره تو..شم؟"
کیونگسو با مظلوم ترین حالت ممکن گفت.
کای نمی‌دونست باید چی بگه.
"نه برات خوب نیست"
خواست جلوشو بگیره کیونگسو ضعیف تر از اونی بود که فکرشو می‌کرد پس باید جلوی خودشو میگرفت
تا بهش آسیب نزنه.
کیونگسو بی توجه به کای ماسکو پایین کشیدو روی صورت کای خم شدو لباشو رو لباش گذاشت و با بی حالی بوسید.
قطره اشکای کیونگسو بین بوسه جاری میشدن.
کای چیکار باید می‌کرد وقتی اون پسر اونطور روی پاهاش نشسته بودو میبوسیدش؟
پسری که تاحالا عشقو ندیده بود؟
دستشو پشت کمرش بردو نگهش داشت.
با دست دیگش صورت کیونگسو که درگیر بودو کمی فاصله دادو قبل جدا شدن بوسه کوتاهی روشون نشوند .
"کیونگ"
کیونگ نفس نفس میزدم نگاش میکرد.
بی‌توجه به کای کمرشو حرکت دادو ناله کایو دراورد.
کای صورت کیونگسورو تو دستاش گرفت.
"چرا بهم گوش نمیدی؟"
کیونگسو اشکاشو پاک کردو دستاشو رو شونه کای گذاشت.
"می..خوامت"
کیونگسو نالید.
(ابنباتا اسماته دوست ندارید نخونید🤗)
کای بغضشو پس زدو کیونگسو رو آروم روی کاناپه خوابوندو جوری که اذیت نشه روش خیمه زد.
ماسکو دوباره رو صورتش قرار داد.
کای با جنگی که درونش بودو حس عذابی که داشت تیشرت کیونگسو رو دراوردو دستاشو روی تن کیونگسوی عرق کرده کشید تمام تنشو دست می‌کشید.
خم شدو روی پیشونی کیونگسو بوسه گذاشت و بعد به سمت گردنش رفت و آروم میبوسیدو گاز میگرفت انقدر آروم و با ملایمت بود که کیونگسو با بی قراری دستاشو به شونه هاش می‌کشید.
آه و ناله های کیونگسو توی ماسک خفه میشد.
کای خودش وضع خوبی نداشت ولی باید خودشو کنترل می‌کرد باید..
کیونگسو دستاشو به سمت سینه کای بردو با فشاری که به تیشرت آورد بهش فهموند که درش بیاره
کایم کمی بلند شدو تیشرت و دراوردو دوباره برگشت.
کیونگسو دستاشو روی عضلاتش میکشیدو بدترش می‌کرد دستاشو پایین تر بردو از زیر بدن لاغرش رد کردو کمرشو بالا تر آورد.
نمیخواست مثل متجاوزهایی که با کیونگ رفتار کرده بودن باشه .
کیونگسو با فهمیدن اینکه کای تردید داره با لبخند کم جونی دستاشو به باسنش رسوند.
کای آروم خم شدو بالای نافش بوسه آرومی گذاشت.
با فشار آرومی که به باسن کیونگسو داد کیونگسو کمرشو به بالا قوس داد.
کای لباس زیر کیونگ رو از تنش خارج خردو بعد از اینکه از شلوار و لباس زیر خودش خلاص شد بین پاهاش برگشت.
به صورت بی تاب کیونگسو نگاه کرد.
عضوهاشون بهم برخورد می‌کردنو کارو بره جفتشون سخت تر...
کیونگسو دست برد تا ماسکو پایین بکشه که کای مانعش شد.
"کیونگ"
کیونگ ماسکو پایین کشید.
"ب..بوس..بوسم کن"
کیونگسو به سختی گفت و کای با دیدن حالش از کارایی که کرد پشیمون شد ولی خم شدو کیونگسو رو بوسید عمیق و آروم و همونطور دستاشو به سمت پاهاش بردو لمسشون کرد.
بعد سرفه کوتاه کیونگسو ازش جدا شدو روی زخم سوختگی روی پهلوش بوسه گذاشت و به بین پاهاشون نگاه کرد تردید داشت .
باید چیکار می‌کرد.
به چشمای خسته کیونگسو نگاه کرد.
"ک..کای"
کیونگ نالید.
"اذیت میشی"
کای نگران گفت.
کیونگسو با بی صبری دستای بی جونشو به کمر کای چسبوند اونو به خودش فشرد که باعث شد عضو کای واردش شه و لباشو از بی اکسیژنی گاز بگیره و قطره اشکی از چشمش پایین بیفته کای با ناباوری به وضعشون نگاه انداخت و خواست عقب بکشه که کیونگ مانع شد.
کای به قیافه کبودش نگاه کردو ماسکو روی صورتش برگردوند.
"سوو"
کمی ازش فاصله گرفت و موهای کیونگسو رو نوازش کرد.
کبونگسو سرشو تکون دادو دستاشو رو شونه های کای گذاشت.
کای با نگرانی دوباره ضربه آرومی زدو تا نصفه واردش شد
نمیخواست اذیتش کنه و حتی نمیتونست پسش بزنه.
و دوباره دوباره ..
کیونگسو از بی اکسیژنی نمیتونست ناله کنه و ناله های خفه ای از گلوش خارج میشد.
کای خم شدو پیشونیشو بوسید و آروم دم گوشش زمزمه میکرد.
"متاسفم..متاسفم،"
بابت همه چی متاسف بود.
بعد از چند ضربه کای داخل کیونگسو خالی شد ولی این خالی شدن باعث شکستن بغضش بودو بعد بلند بلند گریه میکرد.
گیونگسو به سقف خیره بودو سر کایو رو سینه لرزونش قرار دادو گذاشت اشکای کای راهشونو رو سینش پیدا کنن.
"متاسفم.. "
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
یک ماه بعد...
وسایلی که خریده بودو روی اپن گذاشت و به سمت اتاق حرکت کرد دوباره استرس همیشگی با ترس وارد اتاق شدو با دیدن چشماش نیمه بازش نفس راحتی کشیدو با لبخند غمگینی سمتش رفت.
"سو کتابی که دوست داشتیو خریدم"
کیونگسو سرشو کمی چرخوندو به کای نگاه کردو لبخند کم جونشو بهش هدیه داد.
کای کنارش روی تخت نشست و کمکش کرد بشینه.
با نشستنش آه دردمندی که قلب کایو میشکوند از گلوش خارج شد.
کای خواست بحثو عوض کنه پس کتابو جلوی کیونگ گرفت.
"جلد جدیده"
کای سعی میکرد با کتاب حواسشون رو پرت کنه ولی کیونکسو به کتاب توجهی نداشت و به کای خیره بود.
"ک..کا..کای"
کیونگسو به سختی صداش زد.
ولی کای روَشو برنگردوند نمیخواست حرفای تکراری کیونگسو رو بشنوه.
"تا کجا خونده بودیم؟"
کیونگسو وقتی بی توجهیشو دید با بغض داد آرومی کشید.
کای با چشمای خیس،سرشو بالا اوردو نگاش کرد.
"چیه بازم میخوای بگی که میخوای ترکم کنی اره؟خیلی دوس داری؟"
کای با بغض گفت.
کیونگسو که طاقت نداشت دستای کایو گرفت.
"کاا..یی با..باور کن نمیتونم‌‌‌‌‌...س..ختمه..هر..هر نفسم..د‌‌..درد داره..ت..تو کع دوس ندا..آری من درد بک..شم نه؟"
کیونگسو به سختی کلماتو کنار هم گذاشت.
کای درکش می‌کرد ولی نمیخواست کیونگسو تا الان بخاطرش تحمل کرده بود درد کشیده بود.
کای طاقت درد کشیدنشو نداشت.
طاقت درد کشیدن تنها کسی که براش مونده بود
درد کشیدن عزیز ترینش.
با اشکای روی گونش با همه سختی که گفتنش داشت خم شدو لبای رنگ پریدشو آروم بوسید .
"راحت بخواب سو"
کیونگسو با وجود اشکاش لبخند زدو زمزمه وار خندید.
"د..دوست د...ااارم"
لباشو آروم رو لبای کای گذاشت اروم میبوسیدن ..
آروم و با عشق وقتی انقدر عاشق بودن که یکیشون برای درد نکشیدن اون یکی تنهاییشو فدا می‌کرد چرا باید برای عشقشون دلیل میورد؟..
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
۷ ماه بعد...
دسته گلی از گلای مورد علاقشو که هرکدومو با کلی خاطره چیده بودو روی یکی از قفسه ها گذاشت و عقب رفت.
لبخند تلخی زد.
"میدونی سو..نجات دهنده ات تاحالا انقد اندازه تو عاشق نبوده.."
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
ووتتت
سیلامم اینم پایان my savior
میدونم پایانشو شاید دوست نداشته بودید.
اما دیگه اینم کیونگسو و کای اینجا😭😭😇
ممنونم که همراهم بودید.
خیلی دوستتون دارم
نظرتونم اگه دوست داشت راجب my savior بهم بگید..
💓🤗💓🤗💓
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤

My Savior Where stories live. Discover now