پول تاکسی و حساب کردم و حرفی که اون زد گیج کننده بود
_ اون اگه عاشقت بشه خیلی مهربون میشه ؛
اره و اینکه دیگه منتظر جواب من نبود گازشو گرفت و رفت .
یه نگا به کوچه ی تاریک و سرد انداختم .با قدم های اروم و همونطور که دستم و کنار شلوارم مشت کرده بودم به سمت اون عمارت بزرگ رفتم .
اونجا خیلی زیبا ، رویایی و ترسناک و خف اور بود .
مطمئنا فضای داخلیش خیلی عجیب و زیبا تر از نمای بیرونی هست .
یه فضای ترسناکی داشت واقعا .میدونین اگه بگم باور نمیکنید
کوچه هیچ چراغی نداشت و الانم 11 شبه ولی یه روشنایی عجیبی درو بر عمارت بلند و پرعظمت هست .( این عکس از پینترست سرچ کنید عمارت تاریکی میاره کاملشو )
فکر کنم شماهم با من هم نظر باشید که این ترسناکه !
بالاخره بعد از یکم کلکل کردن با خودم تصمیم گرفتم به سمت ایفون تصویری برم با اینکه من الان هیچ پولی ندارم ولی قبول کنین قبلا یکی از پولدارای کره بابام بود و همه چیو میدونستم و با همه ی امکانات اشنا بودم .
شاید بگید که چرا تو بیمارستان و اینا کار نمیکنم چون مدرک دکترا دارم .
باید بگم بابام اون موقع که من از خودش روند طبق اینکه ریاست یه شرکت بزرگ و به عهده داشت به تمام بیمارستان های کره و تمام درمانگاه ها سپرده بهم کار ندن .
درسته اون یه عوضی بود !
مطمئنا گرایشم دست خودم نبود بود ؟
مگه خودم خواستم ؟اهم سرمو تند تند تکون دادم تا از افکارم بیام بیرون
به سمت ایفون رفتم و فشارش دادمدینگ دینگ دینگ دینگ ...
_عمارت جئون . بفرمایید
+اوه مستر سالیوان کیم هستم
_اه درسته کیم . اثرانگشتت رو سمت چپ تایید کن تا در باز بشه
+باشه ممنون.
سمت چپ دستگاهی بود که باید اثر انگشت میدادم .
دستم و گذاشتم روش که دستگاه شروع کرد به اسکن کردن اثر انگشتم
و بعد نور سبزی روشن و شد و
YOU ARE READING
My Vampire / خوناشام من
Fanfictionکاپل : KOOKV / VKOK زانر : اسمات . خوناشامی . BDSM . اربابی . خشن . خدمتکاری . تایم اپ : روزی 2 یا 1 پارت طولانی خلاصه : تهیونگ پسری با اعتقادات متفاوت ک به هر افسانه ای علاقه داره و بهشون باور داره معتقده افسانه ها حقیقی هستن ولی کسی باور نمیکنه ت...