___________
من تقریبا هال پذیرایی رو دیده بودم و سالیوان من و به قسمت های دیگه عمارت هدایت کرد تا اونجا هارو نشونم بده !
اول به آشپزخونه رفتیم که شامل دوتا سالن متوسط جدا میشد .یکیش قسمتی بود که میزغذاخوری بزرگ و سلطنتی وسط بود که روش پر از دسته و شمع های سفید بلند براق و روشن بود .
پنجره های بزرگی داشت که شامل رنگ مشکی و کرم میشدن و نور خاصی ازشون به داخل سالن میتابید .قسمت دیگه سالن شامل کابینت ها بود که داخلشون مواد غذایی قرار داشت و سینک ظرفشویی و یخچال بزرگی که وقتی بازش کردم فکم به طرز فاکی چسبید زمین :/
داخلش پر بود از کیسه های خون . سرنگ و سوزن و کلی جغد و خرجوش یخ زده که گردنشون دوتا سوراخ داشتند که نشون میداد ارباب ازشون خون خورده .
واقعا دلم میخواست ببینمش خیلی کنجکاو بودن و دلم میخواد دلشو بدست
بیارم یجورایی میخوام تحت تاثیر قرارش بدم !
عجیبه که دلم میخواد زودتر گردنمو در اختیارش بزارم ؟
بعد از اینکه با خدمتکارای مهم اشنا شدم و یه نگاه کوتاه به داخل کابینت ها انداختم از اشپزخونه اومدیم بیرون و به سمت طبقه پایین رفتیم .
یه استخر شیک و سرپوشیده که خیلی تمیز و خفنننن بود جوری که دلم خواست توش به فاک برم اهه واقعا حشری شدم معلوم نیس چمه !
در و برش گلدون های بزرگ و شیک چیده شده بود و کاملا تم خاصی داشت .
اره خلاصه یه نگاهم به اون اطراف انداختم
_پسرجون اینم استخره که بازم اینجا باید اربابت رو همراهی کنی !
+میدونم چقدر میگی فاکی
_اهم باشه اروم باش
YOU ARE READING
My Vampire / خوناشام من
Fanfictionکاپل : KOOKV / VKOK زانر : اسمات . خوناشامی . BDSM . اربابی . خشن . خدمتکاری . تایم اپ : روزی 2 یا 1 پارت طولانی خلاصه : تهیونگ پسری با اعتقادات متفاوت ک به هر افسانه ای علاقه داره و بهشون باور داره معتقده افسانه ها حقیقی هستن ولی کسی باور نمیکنه ت...