03

166 23 0
                                    


12 سال بعد .....

تهیونگ 13 سالع میدونست جفت چیه و چه حسی داره تازه یاد گرفته بود ...
و به مادراش هم گفته بود ....
تهیونگ کوچولو و جنی خوشحال بودن ..

چون قرار بود بعد از پنج سال لیسا رو ببینن!!!

اما ته ته نمیدونست که جفتشم میاد درواقع اصلا جونگکوک رو نمیشنخات حتی نمیدونست جفتشه در کل شناخت کاملی ازش نداشت چون پدر سخت گیر جونگکوک نمیزاشت جونگکوک از قصر و زیر زمین بیرون بیاد اما امروز بهش این اجازه رو داده بود...
و داشت میومد اصلا همش از خودش میپرسید چرا باید اون امگا رو توی قفس زندانی کنن؟؟؟
تهیونگ فقط میدونست شاهزاده جونگکوک همون شاهزاده رایان معروفه که این اسم واقعیشه
میدونست وقتی یک سالش بوده جونگکوک ازش مراقبت میکرده ...
پس دوست داشت زود تر اون پسر رو ببینه!!

پس به اسقبالشون رفتن...

وقتی به دم در رسیدن مادراش با شاه و ملکه پک یخ احوال پرسی کردم خودش هم به سمت داداش بزرگ ترش و لیسا رفت تا باهاشون رفع دلتنگی کنه...
که چشمش به پسری با چشم های آبی خورد ...
اون پسر جونگکوک بود ؟؟؟
چقدر زیبا بود
چقدر معصوم
با چشم های اقیانوسی

مجبور شد به جونگکوک زیاد نگاه نکنه چون ریوجین و مینهو اومدن بغلش کردن
و بعد هوسوک و یونگی...

~ته ته ببین داداشیمو هم اوردم

لیسا گفت و به کوک اشاره کرد جونگکوک با لبخند به تهیونگ زل زده بود...

+سلام الفا کوچولو

تهیونگ خواست طرفه کوک بره و بغلش کنه که....

/نه تهیونگ نزدیک اون نباید بشی ممکنه بهت آسیب بزنه

کوک لبخندش محو شد و با ناراحتی به جیسو ی مهربونش زل زد
جیسو هم دیگه دوستش نداشت؟؟؟
اشکالی نداره حداقل خواهرش دوسش داشت...

~چرا به جونگیه من نزدیک نشه ؟؟؟
مگه جونگو چیکار کرده؟؟؟

جونگکوک سرش رو نزدیک لیسا برد تا ارومش کنه

+اشکالی نداره لیسا آروم باش لطفا

همه داخل رفتن و نشستن ...

جونگکوک خیلی آروم نشسته بود و به مکالمه اونها گوش میداد...
حصلش سر رفته بود هیچ کسو نداشت حقشم نداشت که داشته باشه...
تو ذهنش به خودش گفت "اصلا چرا اومدم؟؟"

سنگینی نگاهی رو حس کرد سرش رو بالا آورد دید تهیونگ با لبخند بهش زل زده
یاد وقتی افتاد که با خانوادش خوشحال بود داشت با تهیونگ بازی میکرد و تهیونگ هم میخندید
پس به تهیونگ لبخند زیبایی زد..

تهیونگ لبخندشو دید ...
"آخه اون پسره زیبا ... چرا باید همه باهاش بد باشن مگه چیکار کرده اون خیلی معصومه دلم میخواد بپرم بغلش کنم نازش کنم اون خیلی نازه این حس عجیب چیه که بهش دارم چقدر خوشبو عه "
نفس عمیقی کشید تا بویی که داره میاد رو بیشتر حس کنه ...

KISS |VKOOKWhere stories live. Discover now