11

129 20 0
                                    


اونجا خیلی تاریک بود درواقع اصلا نور نداشت درست مثله یک خرابه بود!!!!
پله های بلندش با ارتفاع زیادش !!!
دیوار های سنگی ای که ریخته مبل های پاره!!!
لوستره بزرگی که روی زمین افتاده بود پرده های سرخی که پاره شده بود !!!

=کوووکک

÷شییییی ساکت ممکنه اژده ها رو بیدار کنی اگه بیدار بشه نمیتونیم راح-

هوسوک حرفش توسط اژده هایی که پشته سرش بود قط شد و همه از ترس تعجب‌ کرده بودن !!!
اژدها چشم های قرمز رنگش رو باز کرد و زوزه ای کشید ..
غره شی کرد ...
میخواست هوسوک رو بخوره ولی نامجون سریع هوسوک رو کشید اینور و سریع به بقیه گفت فرار کنن
همه جیغی کشیدن و فرار کردن میخواستن طبقه بالا برن ولی صدا ها زیاد شد ‌..!!
کلافه شده بودن !!!
روح ها بهشون حجوم بردن صداشون میزدن ...

..جونگکوکی مرده

.. وجود نداره..

.. تهیونگ

.. ت ت تهیونگ

.. جین

.. لیسا کوچولو

اژدها اتشی از دهنش داد بیرون و همجا آتیش بود همینجور ادامه داشت و اونها کاری جز فرار از دستشون بر نمیومد که ...

نامجوون همرو کشید زیر پله ها..

•ببینید ما واقعا نمیتونیم اینجوری کاری کنیم ...!!!

سرشو اونور کرد تا ببینه اژدها کجاس....

•ما باید نقشه ای داشته باشیم

^حسم بهم میگه با این موفق میشیم..
را رو برای ته و جنی باز کنیم تا تنها نباشن که برن بالا منو تو و جیمین با اژده می‌جنگیم و سیع میکنیم با زنجیر ببندیمش تا زندانی شه دهنشم باید ببندیم لیسا و هوسوک باید با آتیش روح هارو دور کنن !!!

•عالیه

▪︎پس من میرم بیرون

همه رفتن سره کارشون...

با اژده ها می‌جنگیدند روحارو دور میکردن و اینجا که تهیونگ و جنی زیر پله ها بود تا وقتی که راه براشون باز شد!!!

سریع تهیونگ دسته جنی رو گرفت و از پله ها به بالا رفتن دره جایی که به پله های اون برج بلند میرسید رو باز کردن و با یک پله بلند روبه رو شدن آخه لعنتی چجوری اینهمه رو میتونستم برن بالا؟؟؟

سریع تهیونگ دسته جنی رو گرفت و از پله ها به بالا رفتن دره جایی که به پله های اون برج بلند میرسید رو باز کردن و با یک پله بلند روبه رو شدن آخه لعنتی چجوری اینهمه رو میتونستم برن بالا؟؟؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
KISS |VKOOKWhere stories live. Discover now