16

119 17 0
                                    

بعد از اینکه ملکه لیسا دستور حمله به پادشاه خون آشام هارو داد همه در حال تمرین بودنو سخت می‌جنگیدند و از اونجایی که کوک یک آواتار بود باید می‌جنگید پس همه هوسوک ، یونگی ، جیمین تهیونگ نامجون و جین حتی جنی هم تمرین میکردن جونگکوک نیازی به تمرین نداشت چون میتونست هر کاری کنه لیسا هم تمرین میکرد همه باهم می‌جنگیدن و تمرین میکردن کوک آموزششون میداد ...
تا برای جنگ با خون اشام ها آماده بشن ...
تا اینکه شب شده بودو خسته بودن پس رفتنو شام خوردن تا کمی استراحت کنن همه تو اتاقشون رفتن..
کوک همین طور با لباس های راحتش راه میرفت تا به اتاقش برسه که...

یک نفر از پشت کشیدشو اون رو به دیوار چسبوند کوک هینی کشیدو ترسید...

_سلام پیشی

سلام پیشیو درد خب آخه لعنتی کوک خیلی ترسیدش
درد بگیری.. کوک همین طور با قیافه عصبی ای که ته براش میمرد گفت..

+ته سکته کردم

_خب میخواستم سکته کنی دیگه =/

+عهه درد بگیری

_من؟؟؟ :(

+ارهههههه

_باشه حالا بعدا درد میگیرم الان میخواستم بگیرم ببرمت تو اتاق

+مگه من وسیلم؟؟؟

_نههه میخواستم ببرمت پیشه خودم

+نمیتونم بیام

جونگکوک با حالت استرسی و ترسیده ای گفت چون نمیخواست با این وضعيتی که از صبح براش پیش اومده بره پیشش اون از صبح حالش بد بود ..
چرا؟؟
چون هیت بود و همش قرص جلوگیری میخورد...
پس الان دنبال بهونه بود که فقط بره تو اتاقشو درد بکشه..

_چراا؟؟

+چون .. امممم چون که من .. خستم اره خستم کار دارم باید برم بخوابم...

_خیلی تابلو داری مخفیش میکنی کوک

+چی ؟؟ منظورت چیه؟؟؟

_تو توی هیتی کاملا مشخصه

+چی؟؟از کجا فهمیدی

_همش داشتی از صبح قرص میخوردی الانم استرس داشتی و تازه وقتی ترسوندمت بوی رایحت اوج گرفت کاملا میشه فهمید که هیتی

+اصلا قابل قبول نیست اصلا منطقی نیست!!!

_چرا هست

+نیست

_هست

+ببینم تو بزرگتر حالیت نمیشه بچه؟؟
برو دم در خونه خودتون بازی کن!!

_ننععع

+ارههه

_بخدا میگیرم میکنمتا

+بیا بکن ببینم میتونی اصلا بلد هستی؟؟

_اها یعنی تو بلدی ببینم تو مگه کیو کردی؟؟ هاااا؟؟

KISS |VKOOKTahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon