09

127 21 0
                                    


جین...

با ترس به جلو قدم برمیداشت ...
انقدر ترسیده بود و براش ترسناک بود که از روی زمین یک تکه چوب برداشت تا از خودش محافظت کنه!!
میرفت و میرفت...
صدایی از پشت سرش شنید با ترس به عقب برگشت و نگاه کرد با دستان لرزان و نفس های تکه تکه به جلو میرفت به سمت راست حرکت کرد اما دوباره صدایی از شاخه های دیوار پشت سرش شنید برگشت نگاه کرد اما وقتی چیزی ندید با ترس روبه جلو کرد و برگاش ریخت!!!

تهیونگ دوان دوان به طرفش میدوئید و جین با ترس بهش زل زده بود ...

_جینننن
خدایا تو حالت خوبه؟؟؟؟

_جیننن

°م-م-م-من خ-خ-خ-وبم
خوبم خوبم

_هوفففف خدارو شکر که حالت خوبه
و خدارو شکر که از تنهایی دراومدم...

°من حال تهوع گرفتم..

_خب طبیعیه!!
ترسیدی منم یکم حالم بده ...
بیا بریم..

وقتی میخواست بره دسته جینم گرفت ولی جین روشو کرد اونور اورد بالا..!!!
وقتی تموم شد رو به ته کردو گفت...

°خب دیگه حالا عالیم بیا بریم ...
از کدوم ور باید بریم هومم؟؟؟

_وااا =/

°واا چیه میگم از کدوم ور بریم؟؟؟

_از اینور بیا من چمدونم آخه

راه رو گرفتنو به جلو حرکت کردن تا....

لیسا و جنی جلوشون ظاهر شدن!!!

×اوه خدای من

°اوه لیسا

_شما چرا یهو اینجا سبز شدین؟؟

جنی خیلی پوکر گفت ..

×اوه ببخشید داداشی دیگه تکرار نمیشه!!!!!

°نه جدی گف

~منم خیلی جدی میخوام بگم که نمیدونم ...

_°اوک ... =/

×ما راه خروج از هزار تو رو میدونیم !!!

~اوه نه جنی چرا گفتی ممکنه روح باشن!!!

_نه ما روح نیستیم

×پس بگو وقتی بچه بودی منو چی صدا میزدی؟؟؟

_توروخدا مجبورم نکن بگمش!!

~بگووو منم باید بگی چی صدا میزدی

_هوفففف به جنی میگفتم لبو
به توهم میگفتم لَپه چون همش میگوزیدی

جین پخی زد زیر خنده!!!

وقتی خندش بند اومد دید همه پوکر بهش زل زدن!!!

°اممم خب بهتره بریم

~بله بهتره از چپ بریم دنبالم بیاید

همه به چپ راه افتادن ...

KISS |VKOOKWhere stories live. Discover now